صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷
... آباد باد خانه ی دولت نفاق را
با سالکان راه غمت رحمتی که نیست
شایستگی به رسم سلوک این سیاق را ...
صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶
... رسان درگوشش ای پیک صبا یکره فغانم را
مگر پایی نهد از راه غم خواری به بالینم
بر او ساز اندکی مشهود اندوه نهانم را ...
صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹
... همان رسد که ز باد بهار بستان را
به راه عشق و ز اول پی از کفم بردی
درنگ و دین و دل اسلام وعقل وایمان را ...
صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴
مطرب خوش نوا دمی نای غزل سراگشا
رود کرب زدا بزن راه طرب فزاگشا
شاهد قبض و بسط من پرده بر آستان فکن ...
صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹
... غم تیر یک نفس نشود آشنای ما
گم شد دلم به ظلمت زلفت ز راه لب
باید به غیر خضر کسی رهنمای ما ...
صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۰
... بویی مگر ز زلف توآرد برای وی
دارد چمن به راه صبا انتظارها
گر ره برند بر سر کویت بهار و دی ...
صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۵
... سر به سر تاریک و طولانی چرا بود اینقدر
راه ظلمات از برون آن طره پر پیچ و تاب
گر صفایی کام ها در پی حسابی یافت خصم ...
صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۳
قضا چنانکه ترا طرز دلبری آموخت
مرا به راه جنون رسم خود سری آموخت
چرا ز اشک و رخم سیم و زر به دامان ریخت ...
صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۸
... به یادت دیدگان اختر شمار است
چو در راه صبا زلف پریشانت
تن از تاب فراقم بی قرار است ...
صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۷
... جانانه را ز دست تو این ارمغان خوش است
با تاج و تخت زر نتوان سر ز راه برد
ما را که سر به تربت این آستان خوش است ...
صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۳
... حکم از یار و کار با جان است
عاشقانت چو خاک خفته به راه
که ترا باز عزم جولان است
تا مگر پا نهی بر او سرها
همه با خاک راه یکسان است
والهان منتظر تماشا را ...
صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۰
... هر چه جویی ز حب و بغض بجوی
کج مرو راه مستقیم این است
جهد کن در دعای دولت شاه ...
صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۱
... و ز مهر تو روز من سیاه است
در راه تو دین و دل فکندیم
برخاک چه جای مال و جاه است ...
... چون دست به فرق ما نسودی
بگذار قدم که خاک راه است
دل جویی عاشقان مسکین ...
صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۶
... بر دل عشاق مخور غم که نیست
راه غم آن دل که در اوجای تست
تا تو به پا خاستی از پای و سر ...
صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۷
... مجو آزار حق جویان که زین جای
بهر سو ره سپاری راه امنیست
صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۹
... سود آور عشق را زیان نیست
در راه محبتت صفایی
در بند حیات جاودان نیست ...
صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۱
... به گاه نزع روان نیز جز دعای تو نیست
ز راه دیده به آبش دهیم همره ی اشک
دلی که سوخته ی آتش ولای تو نیست ...
صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۴
... کاین دست چمیدن ها سرو چمنی نارد
یک چین ز خم گیسو در راه صبا وا کن
تا نافه ی چین خود را گلبوی نپندارد ...
صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۶
... پس از وقوف به خاک درت کمال خطاست
به عهد بلبل اگر راه گلستان گیرد
بهارت از خطر صرصر ایمن است بلی
سپاه غمزه سر راه بر خزان گیرد
صفایی از در جانان به در نخواهد شد ...
صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۳
... شادی همه آنجاست که مأوای تو باشد
در خلوت ما غیر تو راه دگران نیست
ور هست همان داعی سودای تو باشد ...