گنجور

 
صفایی جندقی

قضا چنانکه ترا طرز دلبری آموخت

مرا به راه جنون رسم خود سری آموخت

چرا ز اشک و رخم سیم و زر به دامان ریخت

اگر نه عشق مرا کیمیاگری آموخت

مرا به جای مناعت مسالمت آورد

ترا به جای عنایت ستمگری آموخت

نظام غمزه اش آن چار فوج خاصه مگر

جهان گشایی از افواج ناصری آموخت

دلم که خون جگر می خورد شگفت مدار

ز ترک مست تو قانون خون خوری آموخت

بدین کرامت و اعجاز اگر غلط نکنم

عصای موسی از آن زلف اژدری آموخت

شمیم باد صبا چون نسیم صبح بهار

ز چین طره ی او نافه گستری آموخت

نشسته هندوی خالت به چهر آتش خیز

ندانمش ز کجا کیش آذری آموخت

سبق گرفت صفایی ز انوری به غزل

به وصف حسن رخت تا سخنوری آموخت

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
سعدی

معلمت همه شوخی و دلبری آموخت

جفا و ناز و عتاب و ستمگری آموخت

غلام آن لب ضحاک و چشم فتانم

که کید سحر به ضحاک و سامری آموخت

تو بت چرا به معلم روی که بتگر چین

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سعدی
کمال خجندی

ترا دو رخ به دو خط فن دلبری آموخت

تو از دو چشم و دو چشم از تو ساحری آموخت

تو طفل مکتب حُسنی معلم تو دو چشم

معلمت همه شوخی و دلبری آموخت

فریب و مکر به غمزه چه می‌دهی تعلیم‌؟

[...]

جامی

به غمزه چشم تو درس ستمگری آموخت

به خط لبت سبق روح پروری آموخت

ز لطف در بناگوش تو تعالی الله

که فیض نور سعادت به مشتری آموخت

دبیر مکتب حسنت ازان عذار جبین

[...]

فصیحی هروی

ستم ز نرگس مستت ستمگری آموخت

جنون ز زلف سیاه تو داوری آموخت

ترا خدایی آموزد ار اراده کنی

به یوسف آنکه طریق پیمبری آموخت

ترا به حسن ستایش کنند و زآن غافل

[...]

رفیق اصفهانی

نه ماه من ز پری رسم دلبری آموخت

که رسم دلبری از ماه من پری آموخت

فغان از آن مه نامهربان که استادش

نه مهرورزی و نه بنده پروری آموخت

به کودکیش همه مشق جور کیشی داد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه