در هجر توام سری به جان نیست
با وصل تویادم از جهان نیست
اشکم به جروح دل گواه است
محتاج به شرح ترجمان نیست
تادر قفس غمت فتادم
دیگر هوسم به بوستان نیست
با یاد تو ذوق گلستان نه
در دام تو شوق آشیان نیست
بر وصل چو خود فشانمت جان
حاجت به فراق جانستان نیست
شاخی که بریزد از بهاران
محتاج به غارت خزان نیست
پیری که نه چون تواش دلارام
چون سعد من اخترش جوان نیست
دل دادم و جان به دل ستادم
سود آور عشق را زیان نیست
در راه محبتت صفایی
در بند حیات جاودان نیست
پا بر سر جان و تن چو بنهاد
زین بیش مجال امتحان نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میکوشم و در تنم توان نیست
کازرم تو هست باک از آن نیست
زان ره که ز پای او نشان نیست
برگرد که جز هلاک جان نیست
زنبیل گه است آن دهان نیست
یک پاره گه است آن زبان نیست
یک محرم راز در جهان نیست
یک دوست بزیر آسمان نیست
غیر از غم عشق همدمی کو
کز صحبت آن دلم گران نیست
فریاد زدست این کرانان
[...]
تاب دلم ار تو را عیان نیست
سیل از مژهام عبث روان نیست
هر کم دل و دیده دید بازش
بر لب سخنی ز بحر و کان نیست
در هجر روان ناتوان را
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.