گنجور

 
۱۷۶۶۱

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۹۶۹

 

... دم مزن آشفته خون دل خور و خامش

راه بکویش نبرده کس بهیاهو

آشفتهٔ شیرازی
 
۱۷۶۶۲

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۹۷۸

 

... آشفته گر مسافر کعبه شدی منال

کردند خار راه حرم پرنیان تو

مقصود تو نه کعبه خانه خدای اوست ...

آشفتهٔ شیرازی
 
۱۷۶۶۳

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۹۸۲

 

... بس خطرها بره عشق بود ای سالک

خضر اگر نیست دلیل تو از این راه مرو

شوی آشفته سبک بار بمنزل نزدیک ...

آشفتهٔ شیرازی
 
۱۷۶۶۴

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۹۸۳

 

... هزار نوح بگرداب تو بغرقاب است

که راه میبرد این بحر غم بساحل تو

چه جلوه بود ترا کاو فتاده چون مجنون ...

آشفتهٔ شیرازی
 
۱۷۶۶۵

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۹۹۴

 

حسنت نهاده دانه دامی عجب به راه

کاندر کمند زلف کشد آهوی نگاه ...

... اسکندر آب خضر همی جست و ره نبرد

آب حیات خورده عاشق ز خاک راه

گفتم مگر که ترک ختاییست چشم تو ...

آشفتهٔ شیرازی
 
۱۷۶۶۶

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۹۹۶

 

به زنجیر جفایی گر نشد بخت دژم بسته

سگ لیلی به مجنون از چه رو راه حشم بسته

مرا حسن ار کرشمه بسته در زلف سیاه او ...

... فراری گفتم از کویش کنم بهر قرار دل

مرا راه گریز آن گیسوی پرپیچ و خم بسته

ره دل های مسکین می زند طرار جادویش ...

... عرب را خیل غارت کرده و ره بر عجم بسته

مگو آشفته طوفان را نشاید بست راه از حسن

نمی بینی که مژگان راه بر چشم چو یم بسته

آشفتهٔ شیرازی
 
۱۷۶۶۷

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۰۲

 

... ما راگمان مکن که زدامت رهانده ای

راه نظر چو بستی و منظور مردمی

بر خون خویش مردم چشمم نشانده ای ...

آشفتهٔ شیرازی
 
۱۷۶۶۸

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۰۵

 

... آه بر لیلا چه رفته تا نیاید در حشم

بسته راه او مگر مجنون زخیل اشک و آه

گر براه مصر بینی ساربانا چشمه ای

چشم یعقوب است مانده منتظر در عرض راه

دوزخی در سینه دارم بی تو جیحونی بچشم ...

آشفتهٔ شیرازی
 
۱۷۶۶۹

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۰۹

 

... هزار سلسله دل پای بند زلفینش

هزار قافله جان خاک گشته بر سر راه

یکی دهان که نگنجد به تنگی اندر وهم

یکی دهان که نیاید به وصف در افواه

کمند زلف رسا دام راه عقل و خرد

نگاه چشم سیه فتنه دل آگاه ...

آشفتهٔ شیرازی
 
۱۷۶۷۰

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۱۲

 

... زابروان تیغ دودم از چه برآهیخته ای

راه بر اوج جلالش نبری آشفته

گرچه جبریل شوی بال فروریخته ای

آشفتهٔ شیرازی
 
۱۷۶۷۱

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۱۴

 

... ما و رقیب را بود این فرق در جهان

کاو با تو روبرو بود و چشم ما به راه

بی مهر ماه من به رقیب است مهربان ...

... بنمای رخ که داد بگیری ز دادخواه

در راه عشق دین و دل و جان سپرده ای

در این سرا کسی نرسیده به مال و جاه

لیلی بگو که بارش گیرد زاشتران

کامشب گرفته راه تو مجنون ز اشک و آه

آشفته دل به رشته مهر علی ببند ...

آشفتهٔ شیرازی
 
۱۷۶۷۲

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۲۲

 

... بر سردار چه خوش گفت بمستان منصور

سر در این راه نهادن زسرافرازی به

منم از هر دو جهان روی به تو آورده ...

آشفتهٔ شیرازی
 
۱۷۶۷۳

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۲۴

 

... رتبه خود چه توان کرد که نشناخته ای

هیچکس راه نبرده که کجا منزل تست

چون کلیسا و حرم هردو بپرداخته ای ...

آشفتهٔ شیرازی
 
۱۷۶۷۴

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۲۶

 

... کامشب بکام است آن لعل دلخواه

ببردت زتلبیس از راه ابلیس

ره رو شود گم از پیر گمراه

از مرکز خاک تا سطح افلاک ...

... میخانه ظلمات آب خضر می ‏

خضر است آگاه زین رسم و این راه

از عشق بازی خوشتر ندیدم ...

آشفتهٔ شیرازی
 
۱۷۶۷۵

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۳۷

 

... دزدیده بین برویش کز سحر چشم جادو

راه نظر بمردم از تیر غمزه بسته

نه دل بدست آید نه دلبرم چه سازم ...

آشفتهٔ شیرازی
 
۱۷۶۷۶

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۳۹

 

... شتربان را بگو تا محمل لیلی بخواباند

که امشب اشک مجنون راه را بر کاروان بسته

زکعبه لاف زد زاهد کز اینجا کار بگشاید ...

... حذر از کشتزار خود بکن دهقان در این وادی

که مرغی زآشیانه راه بر برق یمان بسته

ببار ای آسمان چندانکه خواهی فتنه در عالم ...

آشفتهٔ شیرازی
 
۱۷۶۷۷

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۴۳

 

... ورنه با یوسفش نبود سری

اینکه در راه عشق نوسفری

تو زپا نالی و مراست سری ...

آشفتهٔ شیرازی
 
۱۷۶۷۸

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۸۹

 

... یوسف مصر خویش را چند اسیر چه کنی

راه دراز و شب سیه آشفته رهنما بجو

خضری و باید از کرم روی مرا بره کنی ...

آشفتهٔ شیرازی
 
۱۷۶۷۹

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۱۴

 

دام به راه می نهی طره کمند می کنی

صید بود چو خانگی از چه به بند می کنی ...

آشفتهٔ شیرازی
 
۱۷۶۸۰

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۱۸

 

... هرچه دارد جهتی لیک تو بیرون ز جهاتی

رهروان گمشده در راه و تو آن کعبه نهانی

تشنگان مرده در این بادیه تو آب فراتی ...

... کوی تو قبله من ذالک نسکی و صلواتی

در دیگر مزن آشفته عبث راه مگردان

جز در پیر خرابات مجو راه نجاتی

گنه هردو جهان کرده ام و روی سیاهم ...

آشفتهٔ شیرازی
 
 
۱
۸۸۲
۸۸۳
۸۸۴
۸۸۵
۸۸۶
۱۰۲۲