گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

زابروان تیغِ دوسَر بر مه و مهر آخته‌ای

رتبهٔ خود چه توان کرد که نشناخته‌ای

هیچکس راه نبرده که کجا منزل تست

چون کلیسا و حرم هردو بپرداخته‌ای

گفتی ای عقل که با عشق کنم ساز نبرد

پنجه ای صعوه به شاهین ز چه انداخته‌ای

مطربا راست نوازی ره عشاق بیار

اینچنین نغمه از این پرده تو ننواخته‌ای

این صف‌آرایی مژگانِ سیه حاجت نیست

که به یک غمزه تو کار دو جهان ساخته‌ای

دین و دل صبر و خرد رفت به تاراج نظر

تا تو ای عشق دو اسبه به سرم تاخته‌ای

نوبت سلطنت امروز بزن کز خم زلف

پرچم از غالیه بر مهر و مه افراخته‌ای

سروناز که در این باغ شده جلوه‌گهت

که تو را طوق به گردن بود و فاخته‌ای

شاید آشفته‌ای که اکسیر مرادت بزنند

زان که در بوته اخلاصش بگداخته‌ای

کعبهٔ دل ز علی جا چه دهی نقش بتان

بازی عشق و چنین نرد دغل باخته‌ای

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
سعدی

ای که شمشیر جفا بر سر ما آخته‌ای

دشمن از دوست ندانسته و نشناخته‌ای

من ز فکر تو به خود نیز نمی‌پردازم

نازنینا تو دل از من به که پرداخته‌ای

چند شب‌ها به غم روی تو روز آوردم

[...]

رضی‌الدین آرتیمانی

جز غم عشق بهر چیز که در ساخته‌ای

حیف و صد حیف از آن عمر که در باخته‌ای

صائب تبریزی

چهره را صیقلی از آتشِ می ساخته‌ای

خبر از خویش نداری که چه پرداخته‌ای

ای بسا خانهٔ تقوی که رسیده‌ست به آب

تا ز منزل عرق‌آلود برون تاخته‌ای

در سرِ کوی تو چندان که نظر کار کند

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
بیدل دهلوی

ای نفس مایه درین عرصه چه پرداخته‌ای

نقد فرصت همه رنگست و تو در باخته‌ا‌ی

صفحه آتش زده‌ای ناز چراغان چه بلاست

تا به فهم پر طاووس رسی فاخته‌ای

کاش از آینه ‌کس گرد سراغت یابد

[...]

مشتاق اصفهانی

ای که با اهل هوس نرد وفا باخته‌ای

منم آن مهره که در ششدرم انداخته‌ای

محفل‌افروز جهانی تو که داری چون شمع

رخ افروخته‌ای و قد افراخته‌ای

یکره ار جلوه کند سرو تو در باغ وگر

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه