حسنت نهاده دانه دامی عجب به راه
کاندر کمند زلف کشد آهوی نگاه
خورشید سربرهنه به پای تو سر بسود
کز خاک مقدم تو به سر برنهد کلاه
غنچه چو کل به پیش رخت جامه بردرید
شد آفتاب مقتبس از طلعتت چو ماه
نبود مجال سلطنت عقل چون به ناز
بر ملک دل سپهبد غمزه کشید شاه
گفتم حذر کنم ز خدنگ نگاه او
دیدم که نیست جز خم زلفش گریزگاه
در مصر اگر تو چاه زنخدان بیاوری
از اوج تخت یوسف مصری فتد به چاه
اکنون که لعل یار به کام است جان بده
امشب که زلف یار به دست است می بخواه
اسکندر آب خضر همیجست و ره نبرد
آب حیات خورده عاشق ز خاک راه
گفتم مگر که ترک ختائیست چشم تو
چین و ختن ندارد این ترک دلسیاه
آهم به دل گره شده است از جفای تو
ترسم به پیش آینه تو برآرم آه
زاهد مرا ز حشر مترسان و درگذر
ما و می صبوح و تو و ورد صبحگاه
طوفان اگر دوباره بگیرد جهان چو نوح
آشفته میبرد به در میکده پناه
میخانه محبت حق مضجع علی
خاکی که سودهاند ملایک بر او جناه
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
من موی خویش را نه از آن می کنم سیاه
تا باز نوجوان شوم و نو کنم گناه
چون جامهها به وقت مصیبت سیه کنند
من موی از مصیبت پیری کنم سیاه
ای نیکخوی مردم ای نیک خوی شاه
تو نیکخواه شاه و ترا بخت نیکخواه
اندر میان رزم نمانی مگر بشیر
اندر میان بزم نمانی مگر بماه
هم آلت نبیدی و هم آلت سلاح
[...]
ای روی تو به خوبی افزون ز مهر و ماه
بهرام روز باده بهرام رنگ خواه
اندوه این جهان مخور ای ماه شاد باش
کامروز شادمانست از تخت و تاج شاه
افروخته ست طبعش و افراخته محل
[...]
ای یک غلام تو به گه حرب صد سپاه
اندر جوار جاه تو اسلام را پناه
مقبلترین عالمی و طالع تو را
هشت آسمان معسکر و هفت اختران سپاه
موج سخاوت تو رسیده به شرق و غرب
[...]
چون در هوای دل تن من گشت پادشاه
آمد به پیش سینه من از سفه سپاه
لشکرگه سفاهت من عرضه داد دیو
من ایستاده همبر عارض بعرضه گاه
دیو سیه گلیم بران بود تا کند
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.