شکر گویم یا شکایت از تو ای شاه سیاه
ما تو تابنده ماه من همان در خوابگاه
آه بر لیلا چه رفته تا نیاید در حشم
بسته راه او مگر مجنون زخیل اشک و آه
گر براه مصر بینی ساربانا چشمه ای
چشم یعقوب است مانده منتظر در عرض راه
دوزخی در سینه دارم بی تو جیحونی بچشم
اشک و آه و رنگ رخسارم بر این دعوی گواه
ای زلیخا تو بخواب ناز خفته با عزیز
ناز پرور یوسفت افتاده اندر قعر پاه
اشک بی روی تو گلگون دیده از حسرت سفبید
چهره از غم کهربائی جسم از هجر تو کاه
میکند شبگیر هر جا هست در عالم سفر
من بیک شبگیر بر گردون فرستم پیک آه
تا ببیندت مگر خواهند خون خویشتن
کشتگان تو بمحشر زین تظلم دادخواه
از سیاهی شب هجران ندارم چاره ای
هم مگر آشفته بر زلفش برم این شب پناه
کافتاب و ماه دارد زلف او در آستین
دادخواهان راست چون زنجیر عدل پادشاه
آن شهنشاه فلک ایوان علی شیر خدا
کِش بود عرش برین کم پایهای از بارگاه
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از احساسات عمیق خود نسبت به معشوقاش میگوید. او در میان دلتنگی و غم، به یاد لیلا و مجنون میافتد و اشکهایش گواهی بر درد و آرزوی اوست. او به زلیخا و یوسف اشاره میکند و حسرت و عشقش را بیان میکند. شاعر در انتظار دیدار معشوق مانده و در دل خود دوزخ را احساس میکند. او از شب و تاریکی هجران میگوید و در پی پیک و پیامی برای معشوق است، تا شاید درد و رنج خود را به او برساند. در نهایت، شاعر به عظمت و قدرت خداوند اشاره میکند و از عرش الهی یاد میکند که نشان از جایگاه بلند عالم دارد.
هوش مصنوعی: من از تو سپاسگزاری کنم یا از تو گله کنم، ای پادشاه سیاهپوش من، تو مانند ماهی تابان هستی و من در خوابگاه خود هستم.
هوش مصنوعی: لیلا در وضعیتی دشوار قرار دارد و به همین دلیل به سمت ما نمیآید. تنها کسی که میتواند به او نزدیک شود و حالش را درک کند، مجنون است که با اشک و آههایش این غم را احساس میکند.
هوش مصنوعی: اگر در مسیر مصر، ساربانی را ببینی، چشمهای خواهد بود که چشم یعقوب در انتظار است. یعقوب همچنان در انتظار فرزندش در کنار راه ایستاده است.
هوش مصنوعی: در درون من دوزخی وجود دارد که بی تو میسوزد. چشمانم پر از اشک و ناله است و رنگ صورتم نیز شاهدی بر این درد و رنج من به حساب میآید.
هوش مصنوعی: ای زلیخا، تو در خواب ناز خفتهای و یوسف، عزیز و محبوب تو، در کنارت است و در دل شب به خواب رفتهاید.
هوش مصنوعی: چشمهایم پر از اشک است و از حسرت چهرهام سرخ و زرد است. بدنم به خاطر جدایی تو به حالتی در آمده که مانند کاه بیارزش و بیحالی است.
هوش مصنوعی: هر جا که در عالم شب وجود دارد، سفر من به یک شب منحصر است. از این رو، من پیام خود را به آسمان میفرستم. آه...
هوش مصنوعی: به امید اینکه در روز محشر، کسانی که به تو ظلم کردهاند، وقتی تو را ببینند، خون خود را فدای تو کنند.
هوش مصنوعی: در اینجا من به غم و تاریکی شب جدایی دچارم و هیچ راهی برای فرار از آن ندارم جز اینکه به زلف محبوبم پناه ببرم و در آن آشفته شوم.
هوش مصنوعی: زلف او مانند آفتاب و ماه در آستین درخواستکنندگان عدالت قرار دارد، بهطوریکه شبیه زنجیری است که نماد برقراری عدالت پادشاهی است.
هوش مصنوعی: آن پادشاه آسمانها، یعنی علی که شجاعتش همچون شیر است، در حقیقت عرش بالا از جایگاه او پایینتر است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ماه تیرست ای نموده تیره از روی تو ماه
می درین مه لعل روشن گردد ای مه می بخواه
وقت نعمتهاست لیکن نعمتی چون می مدان
جان بدین گفته که من گفتم گواه آید گواه
دل به می تازه ست تازه جان همی شادست شاد
[...]
صدهزاران سال میمون باد جشن مهرماه
بر شهنشاهی که دارد صدهزاران مهر وماه
بندگانش مهر و ماه اند وز فرخ طلعتش
روز ایشان هست فرختر ز جشن مهر ماه
یک تن است او از عدد وز نصرت و تایید هست
[...]
در سعادت همچنین آسوده بادی سال و ماه
از بزرگان و ز بزرگی مر ترا اقبال و جاه
هست دولت را اساس و هست ملت را پناه
حضرت خوارزمشاه و خدمت خوارزمشاه
خسرو عادل ، علاء دولت ، آن کز عدل اوست
هم خلایق را امان و هم شرایع را پناه
مسند خوارزمشاهی تا مسلم شود بدو
[...]
آنکه روی چرخ را زینت بانجم داد و ماه
داد ملک شرق را زینت بخیل شاه و شاه
شهریار شیردل خوارزمشاه آتسز که هست
در سر شمشیر او پیروزی دین الله
دولتی شاهی که بی کوشش سپهر از بهر او
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.