گر تو پروانه بآتش نکنی بازی به
بخطر گر تو پر خویش نیندازی به
خوی شمعست که پروانه بسوزد ناچار
یار اگر با تو نسازد تو باو سازی به
گرچه منزلگه دلدار بود سینه ولی
خلوت دل اگر از غیر بپردازی به
قصه عشق که فرجام ندارد ایدل
گر از این قصه سخن هیچ نیاغازی به
یار یکتا بود و عشق چنان بی انباز
ننهی مایه در این عقد بانبازی به
بر سردار چه خوش گفت بمستان منصور
سر در این راه نهادن زسرافرازی به
منم از هر دو جهان روی به تو آورده
بنده مخلص دیرین چو تو بنوازی به
منکه از تیر نظر لاجرم افتم از پای
گرم از غمزه تو از پای در اندازی به
گرچه دل خون شد و اغیار از او بی خبرند
اگر ای دیده نیائی تو بغمازی به
گل رخساره ساقی است زبستان خوشتر
مطرب از بلبل گلشن بخوش آوازی به
صفت عشق زهر عاشق صادق نه نکوست
گوید ار این سخن آشفته شیرازی به
عشق چه مظهر حق نور علی سر ازل
گر از این کار بهر کار نپردازی به
خوشتر از شعر عرب نیست بقانون ادب
میتوان گفت که این پارسی از تازی به
مس نگداخته کی قابل اکسیر شود
کیمیا عشق و تو مس هر چه که بگذاری به
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.