آمد بگفتار آن لعل دلخواه
حل شد معمی الحمدلله
نیکست انجام ایجان ناکام
کامشب بکام است آن لعل دلخواه
ببردت زتلبیس از راه ابلیس
ره رو شود گم از پیر گمراه
از مرکز خاک تا سطح افلاک
سوزیم و شوئیم از اشک و از آه
از لطف آن قد و زحسن آن خد
نه دل بسرو و نه چشم بر ماه
خورشید هر روز آید بکویت
تا چهره ساید بر خاک درگاه
منت زدونان تا کی پی نان
همت زحیدر رزق از خدا خواه
میخانه ظلمات آب خضر می
خضر است آگاه زین رسم و این راه
از عشق بازی خوشتر ندیدم
زاوقات عشاق صد لوحش الله
آشفته در ذکر از زلف و رویش
هم در شبانه هم در سحرگاه
از هر چه جز عشق کردیم توبه
جز مدح حیدر استغفرالله
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عیشم مدام است از لعل دلخواه
کارم به کام است الحمدلله
ای بخت سرکش تنگش به بر کش
گه جام زر کش گه لعل دلخواه
ما را به رندی افسانه کردند
[...]
گر حکم قتلم فرمود دلخواه
جان مژده دادم الحمدلله
ای شیخ جاهل در دیر و اهل
ما را که نبود سوی حرم راه
ساقی مستم می ده به دستم
[...]
امر خلافت، گر نیست دلخواه
گردن نهادیم، الحکم لله
خلقی به تضلیل، از راه بردند
پیران جاهل، شیخان گمراه!
ما پیر و جاهل، کمتر شناسیم!
[...]
بر شعله تا چند نازیدنکاه
در دولت تیز مرگیست ناگاه
صد نقص دارد ساز کمالت
چندین هلال است پیش و پس ماه
در فکر خویشیم آزادگی کو
[...]
از پرتو مهر، شد آخر آن ماه
محفل فرزندم، الحمدالله
دامان خرگاه، تا برزد آن ماه
شد ماه پنهان، در زیر خرگاه
ما را بکویش خیزد چه از آه
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.