آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۶۴۰
... از لخت دل کباب خورد میهمان عشق
کی راه برد خضر بسر چشمه حیات
نایافته هدایت از رهروان عشق ...
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۶۵۳
... از منع پاسبان نکند وهم و از عسس
هر کس که راه یافته در پرده اصول
خورشید آسمان که بود شمع خاوری ...
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۶۵۴
... سبکتر ران زرحمت ساربانا ناقه لیلی
که امشب اشک مجنون راه را بربسته بر محمل
نخواهم خونبها در حشر و گویم شکر از این کشتن ...
... که هر جا کوه را بینی از این سوداست پا در گل
مده در حلقه زلفت خدا را راه آه کس
بیا مپسند این بار گران آشفته را بر دل ...
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۶۵۵
... نه طرف کعبه کند نه مجاور دیر است
کسی که در حرم عشق یافت راه وصول
رموز نعره بلبل زعاشقان بشنو ...
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۶۶۱
... بدر کش اطراف بود ده هلال
چیست تو را توشه در این راه دور
برگ بساز ای که بیابی مآل ...
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۶۶۵
... کشیده رخت همه همرهان سوی منزل
مرا زاشک روان راه بادیه گل شد
بلی بسر نرسد راحله که ره شد گل ...
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۶۶۸
... می که در باغ بقا روید از او اصل اصیل
راه گمگشته بظلمات سکندر دارم
خضر کو تا شودم بر سر آن چشمه دلیل ...
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۶۶۹
... ریزد ز ستارگان فزونم
در ظلمت هجر راه گم شد
ای خضر تو باش رهنمونم ...
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۶۷۱
... از پی قافله ات گرد صفت میآیم
که در این راه سراغ مه کنعان کردم
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۶۸۳
... همچو یعقوب در ره یوسف
چشم بر راه قافله دارم
تا در این کفر جویم ایمانی ...
... بر درت خاک گشت آشفته
خیر و از خاک راه بردارم
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۶۸۴
... ماه میگفت منش قبه خرگاه شدم
تا مگر راه برم در خم آنزلف سیاه
خود زسر تا بقدم همروش آه شدم
شیخ شد هم سفر و برد سوی صومعه ام
دو قدم همره او رفتم و گمراه شدم
رنج کرمان دهدم صحبت اغیار بدل ...
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۶۸۵
... چون اسیر اوفتاده عصفورم
خیز و از خاک راه میخواران
سرمه ای کن به دیده کورم ...
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۶۹۹
... این زمزمه از نای شنیدیم شنیدیم
چون راه ندادند به پرواز گلستان
در زیر پر خویش خزیدیم خزیدیم ...
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۷۰۱
... زانکه در پنجه شاهین قضا مقهورم
راه در پرده جانان نبرم آشفته
در حجاب تن و جان تا چو تو من مستورم ...
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۷۰۲
... گاهی ززهد خشک بجانم که از خمار
آن به که راه مسجد و میخانه نسپریم
در نزد پاسبان تو او راست عزتی ...
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۷۰۸
... گفت در کشور روم آهوی مشکین دارم
گو میارید دگر نافه ام از راه ختا
که دل آشفته در آن طره پرچین دارم
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۷۱۸
در خرابات مغان تا که پناهی داریم
بسموات و به اهلش همه راهی داریم
بی سر و پای در میکده از پرتو جام ...
... آن دو زلفین رسن باز بیوسف گفتند
کز زنخدان بسر راه تو چاهی داریم
باشارت دو لب نوش تو گفتند بخط ...
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۷۳۱
... طالب روشناییم آه کشان در آشیان
برق برد به روشنی راه مگر به منزلم
دوش حکیم عقل را آشفته چاره خواستم ...
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۷۴۰
... من و طواف حریم وصال تو حاشا
که ریخت بال در این راه طایر اوهام
اگر چه دفتر آشفته شد سیه چه عجب ...
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۷۵۵
... یا که کرده است تیغ را به نیام
زلفش از راه غیر دام گرفت
کاید آشفته و رسد بمقام
بازگو از منش زراه نیاز
بازگو از منش بعجز تمام ...