رفت به خشم دلبر و رحم نکرد بر دلم
وای به بخت واژگون، آه ز کار مشکلم
تا که کشید سر ز من سرو قد تو ماندهام
دست فسوس بر سر و پای خیال در گلم
من نه به میل خویشتن میدوم از قفای تو
جادوی زلف را بگو تا نکشد سلاسلم
در کف تو زمام من هودج دل مقام تو
رفته ز دست لیلی و مانده شکسته محملم
چون نرود کشانکشان دل به هوای طُرّهاش
بافته تار موی تو در رگ و در مفاصلم
چون گسلم ز زلف تو کاو شده متصل به جان
چون بتوان ز جان خود تار امید بگسلم
درد فراق را دوا تخم ز صبر کشتهام
تا چه ثمر همیدهد تخم امید باطلم
گفتم رفتی از نظر دل بنهم به دیگری
آینهدار عشق تو کی رود از مقابلم
پند حکیم نشنوم من که ز خویش غایبم
میل دوا نمیکنم من که ز درد غافلم
طالب روشناییم آهکشان در آشیان
برق بَرَد به روشنی راه مگر به منزلم
دوش حکیم عقل را آشفته چاره خواستم
گفت علاج عشق را با همه علم جاهلم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بار فراق دوستان بس که نشست بر دلم
میروم و نمیرود ناقه به زیر محملم
بار بیفکند شتر چون برسد به منزلی
بار دل است همچنان ور به هزار منزلم
ای که مهار میکشی صبر کن و سبک مرو
[...]
عشق تو داغ بندگی باز کشیده بر دلم
نام و نشان مقبلی شد به غم تو حاصلم
پیش دو دیده قدر من بین که میان مردمان
غیر خیال روی نو کی ننهد مقابلم
نیست عذاب خواندهای نامزد بهشتیان
[...]
عکس جمال این و آن هر چه فتاد در دلم
میرود و نمیرود روی تو از مقابلم
پرتو شمع خاوری تافت زمشرق دلم
شمع برید یک نفس همنفسان زمحفلم
بانگ جرس زهر طرف میرسدم بگوش جان
[...]
آه کزین سفر نشد جز تب و تاب حاصلم
داد ز سعد روشنم وای ز بخت مقبلم
رخت کجا کشم کزین غایله خیز منزلم
بار فراق دوستان بسکه نشسته بردلم
گفت سکینه با پدر نیست اگر چه قابلم
ماندن قتلگاه را بیش ز هر چه مایلم
لیک چه سود کز برت برد و بزد موکلم
بار فراق دوستان بسکه نشسته بردلم
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.