رفت به خشم دلبر و رحم نکرد بر دلم
وای به بخت واژگون، آه ز کار مشکلم
تا که کشید سر ز من سرو قد تو ماندهام
دست فسوس بر سر و پای خیال در گلم
من نه به میل خویشتن میدوم از قفای تو
جادوی زلف را بگو تا نکشد سلاسلم
در کف تو زمام من هودج دل مقام تو
رفته ز دست لیلی و مانده شکسته محملم
چون نرود کشانکشان دل به هوای طُرّهاش
بافته تار موی تو در رگ و در مفاصلم
چون گسلم ز زلف تو کاو شده متصل به جان
چون بتوان ز جان خود تار امید بگسلم
درد فراق را دوا تخم ز صبر کشتهام
تا چه ثمر همیدهد تخم امید باطلم
گفتم رفتی از نظر دل بنهم به دیگری
آینهدار عشق تو کی رود از مقابلم
پند حکیم نشنوم من که ز خویش غایبم
میل دوا نمیکنم من که ز درد غافلم
طالب روشناییم آهکشان در آشیان
برق بَرَد به روشنی راه مگر به منزلم
دوش حکیم عقل را آشفته چاره خواستم
گفت علاج عشق را با همه علم جاهلم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر از یک دل باخته روایت میکند که به شدت دچار درد و غم فراق محبوبش شده است. او به تأثیر خشم دلبر و عدم رحم به دلش اشاره میکند و از سرنوشت بد خود شکایت میکند. شاعر خود را در دنیای عشق اسیر میبیند و از اینکه نمیتواند از محبت محبوبش جدا شود، رنج میبرد. او به جادو و جذابیت زلف محبوبش اشاره میکند و میگوید که حتی اگر بخواهد فراموش کند، نمیتواند. در نهایت، او به دنبال درمانی برای درد عشقش میگردد و در عجب است که حتی حکیمان نیز نمیتوانند به او کمکی کنند. شاعر در این شعر احساسات عمیق و ناامیدی خود را به تصویر میکشد و به تضاد بین عشق و رنج اشاره میکند.
هوش مصنوعی: دلبر به شدت ناراحت شد و هیچ رحمی به دل من نکرد، وای بر بخت بد من و چه دردسری که دارم.
هوش مصنوعی: من در انتظار شیرینی و زیبایی تو ماندهام و حتی اگر به یاد تو در اندیشهام هستم، دل و دلم را به خاطر تو مشغول کردهام.
هوش مصنوعی: من به خواسته خودم پشت سر تو حرکت نمیکنم، بگو جادوی زلفت را تا من به هلاکت نیفتم.
هوش مصنوعی: در دستان تو کنترل زندگیام است و دلتنگیام به تو وابسته است. مقام و منزلتم از دست لیلی رفته و حالا وسایلم شکسته و بینظم مانده است.
هوش مصنوعی: وقتی دل به شوق و کشش زیباییاش نمیرود، موهای تو در رگها و اندامهایم به هم بافته شده است.
هوش مصنوعی: زمانی که از زلف تو جدا شدم، گویی که به جانم متصل است. اگر بتوانم، از جان خود هم امیدم را جدا میکنم.
هوش مصنوعی: من درد جدایی را با دانهای از صبر درمان کردهام و حالا منتظر نتیجهای هستم که دانه امید بیثمر من به بار میآورد.
هوش مصنوعی: گفتم که تو از نظرم رفتهای، پس دل را به عشق دیگری مشغول کنم. اما عشق تو چگونه میتواند از مقابل چشمانم دور شود؟
هوش مصنوعی: من توصیههای خردمندانه را نمیپذیرم زیرا از خودم دور شدهام و به دنبال درمان هم نمیروم چون از دردهایی که دارم بیخبرم.
هوش مصنوعی: من به دنبال روشنی و روشنایی هستم و در حالی که آه میکشم به خانهام میرسم. آیا باید در جایی که روشن است، راه را بپیمایم یا به سوی منزل خود بروم؟
هوش مصنوعی: دیشب از یک حکیم دربارهی درمان عشق پرسیدم، اما او به من گفت که با همهی دانشی که دارم، در این مورد ناآگاه هستم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بار فراق دوستان بس که نشست بر دلم
میروم و نمیرود ناقه به زیر محملم
بار بیفکند شتر چون برسد به منزلی
بار دل است همچنان ور به هزار منزلم
ای که مهار میکشی صبر کن و سبک مرو
[...]
عشق تو داغ بندگی باز کشیده بر دلم
نام و نشان مقبلی شد به غم تو حاصلم
پیش دو دیده قدر من بین که میان مردمان
غیر خیال روی نو کی ننهد مقابلم
نیست عذاب خواندهای نامزد بهشتیان
[...]
عکس جمال این و آن هر چه فتاد در دلم
میرود و نمیرود روی تو از مقابلم
پرتو شمع خاوری تافت زمشرق دلم
شمع برید یک نفس همنفسان زمحفلم
بانگ جرس زهر طرف میرسدم بگوش جان
[...]
آه کزین سفر نشد جز تب و تاب حاصلم
داد ز سعد روشنم وای ز بخت مقبلم
رخت کجا کشم کزین غایله خیز منزلم
بار فراق دوستان بسکه نشسته بردلم
گفت سکینه با پدر نیست اگر چه قابلم
ماندن قتلگاه را بیش ز هر چه مایلم
لیک چه سود کز برت برد و بزد موکلم
بار فراق دوستان بسکه نشسته بردلم
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.