گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

جز عشق نیکوان که بود اصل هر اصول

باشد مذاهب دگر اندیشه فضول

نبود عجب بصید دلم گر بود حریص

طفل است و برگرفتن صعوه بود عجول

بر اوج کوی او نرسد طایر قیاس

در دشت عشق لنگ بود توسن عقول

بار امانت غم عشقت بدوش کرد

بیچاره آدمی که ظلوم آمد و جهول

قاصد میان عاشق و معشوق شرط نیست

جز آه در میان نبود دیگری رسول

پندش کجا بحلقه مستان اثر کند

واعظ که خود عدول نماید زما یقول

گو زاهدش براند از کعبه و صفا

آنرا که طوف میکده عشق شد قبول

قربانیان کوی تو از بس بود فزون

ترسم دلت زریختن خون شود ملول

از منع پاسبان نکند وهم و از عسس

هر کس که راه یافته در پرده اصول

خورشید آسمان که بود شمع خاوری

خواهد زشمع روی تو پروانه دخول

شوقم بجای ماند و تحمل زدست رفت

عقلم زوال یافت و العشق لا یزول

آشفته کوهها بدل از عشق اوست بار

زلفش ببین که بار دلم را شده حمول

خورشید مرتضی و جهان جمله ذره اند

فرع است کاینات و علی اصل هر اصول

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
سعدی

بی‌دل گمان مبر که نصیحت کند قبول

من گوش استماع ندارم. لمن یقول؟

تا عقل داشتم نگرفتم طریق عشق

جایی دلم برفت که حیران شود عَقول

آخر نه دل به دل رود؟ انصاف من بده

[...]

اوحدی

بنمای روی خویش، که غیر از تو هر چه هست

دیدیم و بی‌غروب نبودند و بی‌افول

یا یک زمان به جانب ما نیز میل کن

یا خود جواب ما بده ار گشته‌ای ملول

ترسم رسول دین تو گیرد، بدین سبب

[...]

ابن یمین

دیدم پریر ساده غلام بخارئیی

زیبا و دلفریب و نکو فعل و خوب قول

چشمم بر اوفتاد طمع کردم اندرو

سرپوش بردم از سر خوان بی هراس و هول

گفتم بغیر بوسه دهی هیچ دیگرم

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از ابن یمین
خواجوی کرمانی

یا مُسرع الشمال اذا تَحصل الوصول

بلغ تحیتی و سلامی کما اقول

از تشنگان بادیه ی هجر یاد کن

روزی گرت بکعبه ی قربت بود وصول

یا رب چنین که اختر وصلت غروب کرد

[...]

ناصر بخارایی

رفتم گر از نشستن ما می‌شوی ملول

زین در کجا روم که بیابم درِ قبول

محکوم را اگر بکشی حکم از آن توست

ما گوش دل نهاده به حُکمت کما یقول

سوز درون به آب سرم کم نمی‌شود

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه