همتی ساقیا که مخمورم
منتی نه به قلب رنجورم
درد سر دارم از فسردهدلان
آتشی زن زآب انگورم
پرده بردار زآتش سینا
تا بسوزی حجاب مستورم
از تو کشف غطاء آید و بس
بخش در دیده یقین نورم
بس که شوق عسل به سر دارم
کرده در خانه جای زنبورم
با هوای شکرلبان چه عجب
رخنه گر در سرا کند مورم
من به چنگال شاهباز غمت
چون اسیر اوفتاده عصفورم
خیز و از خاک راه میخواران
سرمهای کن به دیده کورم
این هوسناکیام که در سر هست
آخر از عشق میکند دورم
عذر میخواهمت ز بوالهوسی
داری ای عشق گر تو معذورم
نافه بگشا صبا از آن سر زلف
زآنکه به گشته زخم ناسورم
آتشی زن ز عشق بر جانم
تازه کن آن تجلی طورم
آن بهشتم بیار در مجلس
که رهانی ز جنت و حورم
شیخ را گر غرور از عمل است
من ز عفو کریم مغرورم
من آشفته مدح حیدر و آل
که جز این کار نیست مقدورم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از تو دانم یقین که مستورم
پردهپوشیت کرده مغرورم
گر من از مجلس تو مهجورم
وز جناب ضیاء دین دورم
عالم السر ز حال من داند
که درین حادثه چه رنجورم ؟
بعنا و خروش متصلم
[...]
ای که خوانی به عشق مغرورم
هیچ عیبم مکن، که معذورم
سرمه گوید در آن فنا نورم
گشت حالم ز سرمگی دورم
که نه سرد و خنک چو کافورم
به دو جو دستگاه مغرورم
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.