گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

بغیر من که فتاد است بارم اندر گل

کشیده رخت همه همرهان سوی منزل

مرا زاشک روان راه بادیه گل شد

بلی بسر نرسد راحله که ره شد گل

اگر نه نوح شود دستگیر با کشتی

از این محیط کشم رخت کی سوی ساحل

بشوق پرتو شمعی ببزم دشمن و دوست

بخون خویش چو پروانه ایم مستعجل

خبر زدوست نداری زخود چه باخبری

رسی بدوست چو از خویشتن شدی غافل

از آن به است که نقصان بود در اسلامش

کسی بکفر شود ملتش اگر کامل

زسر عشق سری نیست خالی از امکان

که پایدار زعشق است عالی و سافل

حکیم گرچه زاسرار حکمت آگاه است

اگر زعشق ندارد خبر زهی جاهل

اگر محبت حیدر نباشدت ایشیخ

عبادت ثقلین ار کنی بود باطل

ترحمی من آشفته را زروی کرم

که بار من بگل افتاد و بارها بر دل

خوش آن برهمن حق جوی فارغ از تثلیث

که کرد بتکده را طوف کعبه مقبل

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
هجویری

واصْبَحْتُ یَوْمَ النَّفْرِ و العیسُ تَرْحَلُ

وَکانَ حُدَی الحادی بِنَا و هُوَ مُعْجِلُ

اُسائِلُ عَنْ سلمی فَهَلْ مِنْ مُخَبِّرٍ

بسانَّ له علماً بها أیْنَ تنزلُ

لَقَد اَفْسَدَتْ حجّی و نُسْکی و عُمرتی

[...]

ناصرخسرو

طمع ندارم ازین پس زخلق جاه و محل

مگر به خالق و دادار خلق عز و جل

حرام را چو ندانستمی همی ز حلال

چو سرو قامت من در حریر بود و حلل

به طبع رفت به زیرم همی جهان جهان

[...]

ازرقی هروی

ایا بجود و بآزادگی بدهر مثل

جهان بکلک تو و کف تو فکنده امل

چگونه رنجه نباشم برنج تو ؟ که مرا

ز نعمت تو بود مغز استخوان بمثل

اگر ز فکرت تو دوش خواب خوش کردم

[...]

قطران تبریزی

ایا چراغ شهان جهان امیر اجل

بدست مایه پیروزی و بتیغ اجل

بابر و دریا ماند بنانت گاه سخا

ببرق و صاعقه ماند سنانت گاه جدل

بدانش ودهش و جود و داد و دولت و دین

[...]

مسعود سعد سلمان

خجسته بادا بر خواجه عمید اجل

خجسته عید رسول خدای عزوجل

عماد ملک و ملک بوالفرج مفرج غم

که هم عماد جلالست و هم عمید اجل

اساس نصرت نصربن رستم آن که به دوست

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه