بختی عقلم بگسسته عقال
عشق خلاصی دهد از ما یقال
خس صفت از جنبش باد شمال
چند روی سوی یمین و شمال
کعبه جانان دل و سوی حجاز
شیخ کند بیهده شد رحال
عیش محال است در این غمکده
هان چه شوی طالب امر محال
گر بودت باده چو جم لاجرم
آئینه ای ساز زجام سفال
جام می و پنجه ساقی ببزم
بدر کش اطراف بود ده هلال
چیست تو را توشه در این راه دور
برگ بساز ای که بیابی مآل
مطرب و نی قرقف و راح و عقال
خوش که کند ملک جهان انتقال
چهره ساقی زنظرها ببرد
حسن نکویان بدیع الجمال
جام شرابی که نماید در او
چهره رخسار جمال و جلال
شاهد غیبی علی مرتضی
مظهر حی صمد لا یزال
تا کشد آشفته از آن یک قدح
بشنود از حوری و غلمان تعال
تکیه شیخ است بعلم و عمل
من نکنم جز بعلی اتکال
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مانده به یمگان به میان جبال
نیستم از عجز و نه نیز از کلال
یکسره عشاق مقال منند
در گه و بیگه به خراسان رجال
وز سخن ونامهٔ من گشت خوار
[...]
صفر کن این بُرج ز طوق هِلال
باز کن این پرده ز مُشتی خیال
إِنَّ هَوَی النَّفْسِ یَقُدُّ الْعِقال
لا یَتَهَدّیٰ وَ یَعِی ما یُقال
خاک من و توست که باد شَمال
میبردش سوی یَمین و شِمال
ما لَکَ فِی الْخَیمةِ مُسْتَلْقیاً؟
[...]
در «اوده» بخشش او تا دو سال
هیچ غم و ناله نبود از منال
مظهر حسن جمالش بجلال
مظهر وصف جلالش بکمال
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.