حدیث عشق بازی را مپرس از عارف عاقل
که کس نشناخت لیلی را بجز مجنون لا یعقل
سبکتر ران زرحمت ساربانا ناقه لیلی
که امشب اشک مجنون راه را بربسته بر محمل
نخواهم خونبها در حشر و گویم شکر از این کشتن
همینم بس که رنگین شد زخونم پنه قاتل
بخوانم بر کلیم امشب حدیث لن ترانی را
که کرده آتش سودای تو در طور دل منزل
کسی کش عشق شد پیشه ثمر کی باشد از عقلش
چو برقش در کمین باشد زخرمن کی برد حاصل
نه تنها پای من در گل بود از بار عشق تو
که هر جا کوه را بینی از این سوداست پا در گل
مده در حلقه زلفت خدا را راه آه کس
بیا مپسند این بار گران آشفته را بر دل
اگر خواهی نجات ای دل به کوی مرتضی جا کن
که بهر نوح در طوفان شدی درگاه او ساحل
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به بیان تجربیات و احساسات عمیق عاشقانه و عرفانی خود میپردازد. وضعیت عاشق، یعنی مجنون، به گونهای است که در عشق لیلی غرق شده و به درد و رنج خود قانع است. او به عارفان هشدار میدهد که عشق واقعی را نمیتوان با عقل و منطق فهمید. در عین حال، شاعر به وحدت با معشوق و رنجهایی که عشق به همراه دارد اشاره میکند و از عشق به عنوان آتشی در دل سخن میگوید. در نهایت، او از دل خود میخواهد که برای رهایی و نجات به درگاه خداوند پناه ببرد، زیرا این تنها راه نجات در طوفانهای زندگی است.
هوش مصنوعی: از عارف حکیم درباره عشق و دلدادگی سوال نکن، زیرا هیچکس به غیر از مجنون، لیلی را به درستی نشناخته است.
هوش مصنوعی: امشب، اشکهای مجنون باعث شدهاند که راه را بسته و حرکت ناقه لیلی را دشوار کنند. به همین خاطر، سواری سوارکار باید احتیاط بیشتری داشته باشد.
هوش مصنوعی: من در روز قیامت مایلم بهای خون خود را نخواهم، و همین که بدانم که خونم رنگین شده، برایم کافیست که از قاتلم کمال تشکر را بکنم.
هوش مصنوعی: امشب برای کلیم (موسی) داستانی از آنچه که تو را نمیتوان دید میخوانم، داستانی که عشق تو مانند آتش در دل من شعلهور شده و در کوه طور (جایی که موسی با خداوند مواجه شد) سکونت کرده است.
هوش مصنوعی: کسی که عشق را به عنوان شغل و حرفه خود انتخاب کند، نتیجهاش چه خواهد بود؟ وقتی عقل او همچون برقی در انتظار وقوع خطر باشد، چه ثمری از زراعت و کار او خواهد آمد؟
هوش مصنوعی: نه تنها من به خاطر عشق تو در مشکلات و سختیها ماندهام، بلکه هر جا که کوه را ببینی، از این نove این درد و رنج همگان وجود دارد.
هوش مصنوعی: خودت را درگیر زلفهای او نکن، زیرا خدا را در این وضعیت گرفتار کردهای. هیچکس نمیتواند این بار سنگین و آشفته را بر دل تحمل کند.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی نجات پیدا کنی ای دل، به دیار علی (مرتضی) برو. زیرا او مانند سواحل امنی است که نوح در طوفان به آنجا پناه برد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نگارینا تو از نوری و دیگر نیکوان از گل
چو سنگ از گل شود پیدا چرا هستی تو سنگیندل؟
مرا حقی است بر چشمت نیارم جستن از چشمت
به چشم شوخ و باطلجوی، حق من مکن باطل
به زلفین کردیم بسته به مژگان کردیم خسته
[...]
الا ای رو ترش کرده که تا نبود مرا مدخل
نبشته گرد روی خود صلا نعم الادام الخل
دو سه گام ار ز حرص و کین به حلم آیی عسل جوشی
که عالمها کنی شیرین نمیآیی زهی کاهل
غلط دیدم غلط گفتم همیشه با غلط جفتم
[...]
گرم بازآمدی محبوبِ سیماندامِ سنگیندل
گل از خارم برآوردی و خار از پا و پا از گِل
ایا باد سحرگاهی! گر این شب روز میخواهی
از آن خورشید خرگاهی، برافکن دامن محمل
گر او سرپنجه بگشاید که عاشق میکُشم شاید
[...]
مرا سرگشته میدارد خیال زهد بی حاصل
بیا ساقی و مگذارم درین اندیشه باطل
مرا ناصح به عقل و دین فریبد هر زمان باز آ
کسی کو عشق می ورزد به دینها کی شود مایل
ملامت گوی بی حاصل که درد ما نمیداند
[...]
خرامان میرود دلبر به بستان وقت گل گل گل
به رخ گل گل به لب مل مل به قد چون سرو سنبل بل
سمن داری تو در بر بر به شوخی راست چون عرعر
دلت چون سنگ مرمر مر زبانت راست چون بلبل
به سنگینی چو که که که، به چستی باد صرصر صر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.