گنجور

 
۱۱۷۲۱

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۲

 

سزاوارم به هجران گر به چنگ آید گریبانت

مرا بار دگر و ز کف گذارم طرف دامانت

به سر وقتم به دست دل نوازی رنجه کن پایی ...

... کفایت جستم از هر مسکری با لعل خندانت

ز بار منت حلوا فروشان فارغم کردی

ز شیر و شهد مستغنی شدم با نقل دندانت ...

صفایی جندقی
 
۱۱۷۲۲

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۹

 

... جنون را باز طرح دیگر افتاد

چو عشقم بار در کاشانه بگشود

خرد را رخت هستی بر در افتاد ...

صفایی جندقی
 
۱۱۷۲۳

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۰

 

... قدر قفس آن مرغ گفتار شناسد

کز قید تو یک بار رهش در چمن افتاد

بلبل که به گل نغمه سرودی به صد آهنگ ...

صفایی جندقی
 
۱۱۷۲۴

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۷

 

... تا روی به دلستان ندارد

دور از تو به دوش تن بود بار

آن سر که بر آستان ندارد ...

صفایی جندقی
 
۱۱۷۲۵

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۹

 

... عشق کوه است و شکیبایی کاه

هرگز این بار به منزل نرسد

از خطت خار خطر رست مرا ...

... کم به لب زهر هلاهل نرسد

ناوک ناله ی آتشبارم

درتو هشدار که غافل نرسد ...

صفایی جندقی
 
۱۱۷۲۶

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۶

 

... بر عاشق اشک و آه چرا پرده در شود

باشد سیه تر از شب مرگم هزار بار

روزی که در بهشت مرا بی تو سر شود ...

صفایی جندقی
 
۱۱۷۲۷

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۹

 

... شکرخای و شکر خوی و شکر خند

شکر بخش و شکر بیز و شکربار

نه چون دیگر بتان بی باک و مغرور ...

... مرا با زندگی زیبد صفایی

بمیرم در رهش هر لحظه صد بار

صفایی جندقی
 
۱۱۷۲۸

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۱

 

... ولی کبکی که در پیکر گلش بر

ولی سروی که درطلعت مهش بار

ندانم کت به گردون چون گذارم ...

صفایی جندقی
 
۱۱۷۲۹

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۲

 

در گلستان رخ ار گشاید بار

گلبن اید خجل ز روی هزار ...

صفایی جندقی
 
۱۱۷۳۰

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۳

 

دست عشقم گشود جایی بار

که فرو بست پایم از رفتار ...

... همه از چهر نخل آتش بر

همه از زلف سرو افعی بار

این ز قد شرم صد خیابان سرو ...

صفایی جندقی
 
۱۱۷۳۱

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۴

 

... دل ز مژگان و سینه ام ز ابروی

همه شمشیر بار و پیکان زار

زیر و بالا بلند و پست نگر ...

... چهر او بین اگر ندیدستی

آتش سرد و آب آتشبار

لب و دندان او مگو به مثل ...

... نقل شور و شراب شیرین است

امتحان را چشیده ام صد بار

تا صفایی اسیر عشق نشد ...

صفایی جندقی
 
۱۱۷۳۲

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۵

 

... عشق در دل مرا نهایی گشت

کو غمم برگ و رنجم آرد بار

روید از شاخه هاش بند به بند ...

صفایی جندقی
 
۱۱۷۳۳

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۹

 

... تا چند به زنجیری و با صیقل وصال

ز آیینه ی دلم ننشانی غبار هجر

مرغان به باغ نغمه سراسر خوش از وصول ...

... شنعت مران به نقص کفایت همی مرا

گر بستم از وثاق وصال تو بار هجر

از دست من به عنف برون شد زمام وصل ...

... شد باز وقت آنکه علی رغم مدعی

بسپارمت ز بارگی وصل بار هجر

با قرب دادها برم از امتداد بعد ...

صفایی جندقی
 
۱۱۷۳۴

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۱

 

... به طرف چشمه ی چشمم خرام و جای گزین

که نیست لایق سرو تو جویبار دگر

بیان شوق به پایان نمی رسد همه عمر ...

... زدی نه لاف وفا با تو اینقدر به گزاف

اگر صفایی دل داده راست بار دگر

صفایی جندقی
 
۱۱۷۳۵

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۴

 

... جان برایت چرا دهم همه روز

حیفم آید ترا که بار آیی

خشم پرور ستمگری کین توز ...

صفایی جندقی
 
۱۱۷۳۶

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۶

 

... به دستاویز خونخواری زنم دستی به دامانش

مگر بار غم از جانم خود آخر وهله برداری

که این دردی است کز اول فرو ماندم به درمانش ...

صفایی جندقی
 
۱۱۷۳۷

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۹

 

... که با او از دو عالم عار دارم

چه غم گر دارم از وی دیده خونبار

که چونان لعبتی خونخوار دارم

ز تیغش تا قیامت سینه مجروح

ز لعلش دیده گوهر بار دارم

به عکس عادت از یک سرو بالاش

به یک کاشانه صد گلزار دارم

هزارش گل به بار اما چه حاصل

که از هر غنچه اش صد خار دارم

دلم با خود نبردی زانکه دیدی

غم صد مرده بر وی بار دارم

فراقم کاست از هر در ولی شکر ...

صفایی جندقی
 
۱۱۷۳۸

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۰

 

... ز سرو قد خورشید جمالش

به محفل نخل آتشبار دارم

ز چشم شوخش اندر هر نگاهی ...

... ز تأثیر لب شیرین زبانش

نی آسا خامه شکر بار دارم

ز گیسوی رسای مشک سایش ...

صفایی جندقی
 
۱۱۷۳۹

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۶

 

... مپرس حالت من کزغمت به روز سیاه

هزار بار ززلف تو دل شکسته ترم

من آن نیم که بتابم سر ارادت دوست ...

صفایی جندقی
 
۱۱۷۴۰

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۸

 

... واگذارم با بلای خویشتن

بوکه یارم بار دیگر محض جود

زنده سازد از ندای خویشتن ...

صفایی جندقی
 
 
۱
۵۸۵
۵۸۶
۵۸۷
۵۸۸
۵۸۹
۶۵۵