گنجور

 
۱۱۳۲۱

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۳

 

... نسیم لطف علی چون در اهتزاز آید

چه غم که بار گناه تو کوه الوند است

آشفتهٔ شیرازی
 
۱۱۳۲۲

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۵

 

... نتوان گفت که کس در طلبش پویان نیست

هر کرا بار بود در حرم خلوت یار

غمش از سرزنش گفته بدگویان نیست ...

آشفتهٔ شیرازی
 
۱۱۳۲۳

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۰

 

... گو سنگ ملامت بزن و تیر شناعت

ما را بجز از بار گنه نیست متاعی

جز عفو تو کس را نشناسم بشفاعت ...

آشفتهٔ شیرازی
 
۱۱۳۲۴

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۷

 

المنة لله که ز نو عهد بهار است

بلبل به نواخوانی و گل بر سر بار است

غوغای عنادل همه از رفتن گل بود ...

... در خاک چمن نافه آهوی تتار است

آتش زند از برق و زابر آب ببارد

در خاک چمن باد ندانم به چه کار است ...

آشفتهٔ شیرازی
 
۱۱۳۲۵

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۰

 

... باز پس ناید دگر زان چین زلف

دل که ما را چند بار از دست رفت

دل ندادم تا که بودم اختیار ...

آشفتهٔ شیرازی
 
۱۱۳۲۶

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۳

 

... گر نهی صد کوه بر کاه وجودم می برم

لیک اندر بار هجرانت تواناییم نیست

طبع من جز بر مدیح مرتضی مایل نشد ...

آشفتهٔ شیرازی
 
۱۱۳۲۷

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۶

 

... اگر که جلوه یار است طالبان سوزد

اگرچه نخله طور است بار او شرر است

حدیث روز قیامت که گفت طولانیست ...

... هلاک آن دل خونین که زخمش از نظر است

دو چشم وقف براه غبار قافله است

دو گوش در ره پیغام یار نوسفر است ...

آشفتهٔ شیرازی
 
۱۱۳۲۸

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۷

 

... بولای تو که جز حب توام نیست عمل

گر تو گویی ببرد بار مرا سلمانت

آشفتهٔ شیرازی
 
۱۱۳۲۹

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۴

 

... تا ندانند یار این یا اوست

عاشقان برد بار و نرم و سلیم

نازنین تند و سرکش و بدخوست ...

آشفتهٔ شیرازی
 
۱۱۳۳۰

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۱

 

... ببین که رشک محبت رسیده تا به چه غایت

نه زهر عشق چشیدی نه بار هجر کشیدی

بدان که فرق بسی از روایتست و درایت ...

آشفتهٔ شیرازی
 
۱۱۳۳۱

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۷

 

آن لعل شکربار که صد بار نمک داشت

بر قلب حریفان زخط سبز محک داشت ...

آشفتهٔ شیرازی
 
۱۱۳۳۲

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۹

 

... که بوی خون شنوم من زلاله زار محبت

گدای شهر دهد تاج اعتبار بسلطان

عجب چه میکنی اینها زکار و بار محبت

زفیض سر ازل سربلند شد منصور

نه هر سری بجهان شد سزای دار محبت

غبار قافله مصر کحل دیده یعقوب

مرا بدیده جان سرمه شد غبار محبت

ببین که با همه جاوید زیستن بزمانه ...

... علی ولی ازل تاجدار کشور وحدت

که نقد حب وی افزود اعتبار محبت

زپرده صوفی مجلس پی سماع درآید ...

آشفتهٔ شیرازی
 
۱۱۳۳۳

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۲

 

... کس نمی بینم که ما را در پی آزار نیست

من گرفتار یار نبود که ام برد باری زدل

باری آن یاری کجا کز او بدوشم بار نیست

نیست اندر مسجد و میخانه مطلب جز یکی ...

آشفتهٔ شیرازی
 
۱۱۳۳۴

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۶

 

... عشق هر جا بدرون شد در شهوت بربست

عقل را بار ندادند بخلوتگه عشق

کی بود بار گدا را چو شهنشاه نشست

عیب رندی و هوسناکی عشاق مکن ...

آشفتهٔ شیرازی
 
۱۱۳۳۵

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۷

 

... بر عمر رفته افسوس تا چند

عید نو آمد عمر دو بار است

ابرست و ژاله باغ است و لاله ...

... ساقی زدوری کن عمر تازه

کاین دور دوران بی اعتبار است

از جم چه جویی جام می آورد ...

... از جان فرو شو رنگ تعلق

کاین گرد هستی در ره غبار است

نوروز آمد فیروز و خرم ...

آشفتهٔ شیرازی
 
۱۱۳۳۶

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۸

 

... محیط مرکز خورشید شام یلداییست

ببخش بار خدایا بجرم آشفته

که گرچه زشت ولی مدح خوان زیباییست ...

آشفتهٔ شیرازی
 
۱۱۳۳۷

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۵

 

... صبحدم غنچه در شکرخند است

بار هجر تو بر دل مشتاق

بر سر کاه کوه الوند است ...

آشفتهٔ شیرازی
 
۱۱۳۳۸

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۶

 

... فروغ عشق بس او را پی دلیل نجابت

بود چه بار گران بار عشق روی تو یا رب

که کوه تاب نیاورد با هزار صلابت ...

آشفتهٔ شیرازی
 
۱۱۳۳۹

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۶

 

... باز نواخوان بیاد یار و دیار است

سرووش آزاده ام زبار تعلق

تا که بخاطر مرا زعشق تو بار است

میروی و صد هزار دل برکیبت ...

آشفتهٔ شیرازی
 
۱۱۳۴۰

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۸

 

... کمین سگی زسگان در تو آشفته است

به آستان جلال تو بار یابد کاج

آشفتهٔ شیرازی
 
 
۱
۵۶۵
۵۶۶
۵۶۷
۵۶۸
۵۶۹
۶۵۵