گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

المنة لله که ز نو عهد بهار است

بلبل به نواخوانی و گل بر سر بار است

غوغای عنادل همه از رفتن گل بود

گل آمده و نوبت افغان هزار است

در طبع هوا خاصیت آب حیاتست

در خاک چمن نافه آهوی تتار است

آتش زند از برق و زابر آب ببارد

در خاک چمن باد ندانم به چه کار است

نقاش ربیع است چو صورتگر چینی

کز خانه او دشت پر از نقش و نگار است

چون دیده یعقوب سفید است شکوفه

با یوسف گل گرچه هم آغوش و کنار است

سرو است چو صوفی همه در وجه ز مستی

از حالت او فاخته کوکوزن و زار است

ساقی چمن نرگس مخمور چو مستان

از ساغر او لاله همانا به خمار است

صد شکر که آشفته علی‌رغم رقیبان

با شاهد ساقی به چمن باده‌گسار است

نوشد می گلرنگ به آهنگ عنادل

از مدحت شاهش در معنی به کنار است

شاهنشه غیبی علی آن شاهد لاریب

کز نکهت لطفش همه آفاق بهار است

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
حمیدالدین بلخی

هنگام گل و لاله و ایام بهار است

عالم چون رخ خوبان پر نقش و نگار است

نرگس به چمن در صنمی سبز لباس است

سوسن به صف اندر پسری سیم‌عذار است

اثیر اخسیکتی

خیزید و می آرید که هنگام بهار است

رخسار عروسان چمن همچو نگار است

آن شاخ که بُد عور، کنون مُلحَم‌پوش است

و آن دشت که بُد ساده، کنون سرّ عذار است

در دامن گلزار، صبا مدخنه‌سوز است

[...]

ناصر بخارایی

ما را هوس صحبت جان پرور یار است

ور نه غرض از باده نه مستی نه خمار است

آتش نفسان قیمت میخانه شناسند

افسرده دلان را به خرابات چه کار است

نی را که نوا از لب یارست به هر حال

[...]

اسیر شهرستانی

از عکس تنت جیب قبا آینه زار است

پیراهن از اندام تو لبریز بهار است

دایم دم صبح است در اقلیم محبت

آیینه دلان را به شب و روز چه کار است

کرد از ستم آباد شب هجر خلاصم

[...]

جویای تبریزی

اکنون که ز پیریم به عینک سر و کار است

پیوسته دو چشمم به تماشای تو چار است

در دیدهٔ عالی نظران چرخ و کواکب

دودی است که آمیخته با مشت شرار است

در راه تو آنرا که به دریا دل خود داد

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از جویای تبریزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه