کاش پاینده شدی وصل تو چون هجرانت
کاش نایاب شدی درد تو چون درمانت
تا ندیدند از آن درد نصیبی اغیار
تا در آن وصل بماندند بسی یارانت
اثر از ناله خود بلبل شیدا مطلب
شرط آنست که گل گوش کند افغانت
بسکه پیوسته بهم تیر نظر میترسم
زین میان غیر بناحق بخورد پیکانت
سینه خالی کن از این وسوسه شیطانی
کازیمن بود که بیارد نفس رحمانت
کی بمرآت دلت پرتو واجب افتد
تا که در نفس بود کش مکش اسکانت
بگدائی در میکده خوش باش دلا
گو براند زدر خود زستم سلطانت
عشق همخابه بود نیست غم از شحنه عقل
نوح همراه بود نیست غم از طوفانت
چون خلیلست گرت ریشه خلت در گل
نار نمرود شود باغ گل و ریحانت
تا شنیدند که زندان بودت حلقه زلف
یوسف مصر بخواهد بدعا زندانت
منم آشفته آلوده بعصیان دامان
عملم نیست مران دست من و دامانت
بولای تو که جز حب توام نیست عمل
گر تو گوئی ببرد بار مرا سلمانت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
کیست آن کس که تو را دید و نشد حیرانت
بعد از امروز سر ما و خط فرمانت
گر تو را رغبت جانست به ترکش اولی
قدمی نه که شوم بر سر ره قربانت
دست من گیر که از پای درآیم ور نه
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.