بلای جان من خسته سرو بالائیست
زخوان عشق مرا نعمتی والائیست
مراد دل طلبیدن زدوست خودکامیست
نه عاشقست که جز دوستش تمنائیست
مرو تو از پی دل گرچه طالب وصلست
که رفتن از پی دل منتهای خود رائیست
چو شمع انجمن افروز خاص و عام مباش
که قدر خود شکند شاهدی که هر جائیست
مرا زصحبت تنها چو جان و تن فرسود
کنون بگوشه عزلت هوای تنهائیست
بگوش تو نرسید ار فغان من شب هجر
زضعف بود مپندار کز شکیبائیست
چو دید دیده زلف و رخت بدل میگفت
محیط مرکز خورشید شام یلدائیست
ببخش بار خدایا بجرم آشفته
که گرچه زشت ولی مدح خوان زیبائیست
زشور عشق علی شهره ام بشیدائی
چو عندلیب که مشهور گل بشیدائیست
بر آستان تو با سر مگر طواف کنم
چرا که وادی ایمن نه جای هر پائیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساس عمیق عشق و تنهایی شاعر است. او از درد و رنجی که ناشی از دوری از معشوق است سخن میگوید و بیان میکند که عشق واقعی تنها به معشوق متکی است. شاعر به زیبایی و شیرینی عشق اشاره میکند و تأکید میکند که تنهایی و فراق دردآور است. وی از خداوند طلب بخشش میکند و خود را به عنوان عاشقی آشفته معرفی میکند که در جستوجوی وصالی است که تنها در پیشگاه محبوب میتواند یافت شود. در نهایت، شاعر با تشبیه خود به شمعی که دیگران را روشن میکند، بر ارزش و اهمیت عشق تأکید میکند.
هوش مصنوعی: مشکل بزرگ من، دلی شکسته و غمگین است که به خاطر عشق، برایم نعمتی بزرگ به شمار میآید.
هوش مصنوعی: معنای این بیت این است که خواسته واقعی دل، آرزوی رسیدن به دوست است و نه یک عاشق، زیرا عاشق تنها آرزوهایی جز دوستش ندارد. در واقع، این بیانگر این است که عشق واقعی تنها در طلب و خواسته از دوست معنا پیدا میکند.
هوش مصنوعی: هرچند که برای رسیدن به محبوب تلاش میکنی، اما اگر به دنبال دل خود بروی، در واقع به بدترین نوع خودسری و خودخواهی دچار میشوی.
هوش مصنوعی: همچون شمعی که نور میافشاند، نه تنها برای خاصان بلکه برای همه افراد در جمع باشید؛ زیرا اگر خود را کوچک کنید، بهراستی در نظر دیگران نیز ارزشتان کاهش مییابد.
هوش مصنوعی: خستگی از صحبت تنها روح و جسمم را فرسوده کرده است، اکنون در گوشهی تنهایی به دنبال آرامش هستم.
هوش مصنوعی: اگر صدای فغانی که در شب جدایی از من به گوش تو نرسیده، به خاطر ضعف من بوده، پس نپندار که این ناشی از صبوری من است.
هوش مصنوعی: وقتی به چهره و زلفت نظر میکنم، احساس میکنم که تو مرکز زیبایی و روشنی هستی، همانطور که شب یلدا تاریکی را با نور خورشید میشکند.
هوش مصنوعی: خداوند، لطفاً به خاطر خطاهایم ببخشای! هرچند کارهای من نابجا و زشت است، اما زیبایی به گونهای دیگر هم قابل ستایش است.
هوش مصنوعی: من به خاطر عشق به علی، در همه جا معروف شدم، مانند بلبل که به خاطر عشق به گل، شهرت دارد.
هوش مصنوعی: جز در آستان تو با سر نمیتوانم بگردم، زیرا سرزمین امن و آرامی نیست که هر کس بتواند در آن قدم بگذارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نه در فراق توام طاقت شکیبائیست
نه در وصال توام ایمنی ز شیدائیست
نه در وصال تو شادم نه در فراق صبور
چه طالع است مرا یارب این چه رسوائیست
مرا به عادت هر یار رنج دل منما
[...]
مرا از آنچه که بیرونِ شهر، صحراییست
قرینِ دوست به هرجا که هست خوشجاییست
کسی که روی تو دیدهست از او عجب دارم
که باز در همه عمرش سرِ تماشاییست
امیدِ وصل مدار و خیالِ دوست مبند
[...]
شب فراق که را طاقت شکیبایی ست
عذاب مردم عاشق بلای تنهایی ست
در آمدیم ز پا ای فراق مردم خوار
به پنجه ی تو که را بازوی توانایی ست
غراق و ارمن و ایران به پا فرو کردم
[...]
ز بحر عشق تو هر قطره ای چو دریاییست
بکوی وصل تو هر پشه ای چو عنقاییست
هزار دیده کنم وام، اگر توانم کرد
که در جمال تو هر دیده را تماشاییست
دل مرا بهوای تو ذوق سربازیست
[...]
مگو ز عقل که دام فریب خودراییست
مبین به علم که آیینة خودآراییست
کسی که بادة تحقیق خورده میداند
که اعتراف به جهل از کمال داناییست
جهان ز حیرت حسن تو نقش دیوارست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.