گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

رعنا غزالم فصل بهار است

مشکوی گلزار رشگ تتار است

تا کی چو نرگس مخمور باشی

در جام لاله می خوشگوار است

بر عمر رفته افسوس تا چند

عید نو آمد عمر دو بار است

ابرست و ژاله باغ است و لاله

این میفروش و آن میگسار است

گل پادشه وار بنشسته بر تخت

شد آن که گفتی شوکت به خار است

خوشبو نسیمی آمد زبستان

گوئی بر آتش عود قمار است

ساقی زدوری کن عمر تازه

کاین دور دوران بی اعتبار است

از جم چه جوئی جام می آورد

زر یا سفالین زو یادگار است

در کش پیاپی جام لبالب

دوران نگوئی بر یک مدار است

از جان فرو شو رنگ تعلق

کاین گرد هستی در ره غبار است

نوروز آمد فیروز و خرم

از فر حیدر چون تاجدار است