بیتو نتوانم نشستن تاب تنهاییم نیست
بیحضورت لحظهٔ برگ شکیباییم نیست
عشق و رسوایی به هم همخانه آمد از ازل
عاشقم من عاشق و پروا ز رسواییم نیست
سرو چون آن قامت موزون تو در باغ دید
پست شد در خاک و گفتا پای بالاییم نیست
گر برآرم نالهای در بوستان از شوق نو
بلبلان باغ را تاب همآواییم نیست
گر بفرمایند خوبان سجده بر آتش مرا
با خداوندان معنی رای خودراییم نیست
گر نهی صد کوه بر کاه وجودم میبرم
لیک اندر بار هجرانت تواناییم نیست
طبع من جز بر مدیح مرتضی مایل نشد
گر شدم آشفته اما طبع هرجاییم نیست
بر جحیمم کرد مالک عرضه بهر تجربت
گفت با حب علی اندر تو گیراییم نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
با فراقت چند سازم برگ تنهاییم نیست
دستگاه صبر و پایاب شکیباییم نیست
ترسم از تنهایی احوالم به رسوایی کشد
ترس تنهاییست ور نه بیم رسواییم نیست
مرد گستاخی نیم تا جان در آغوشت کشم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.