گنجور

 
۱۰۸۴۱

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴

 

رقیب یافته در کوی یار بار امشب

چه گونه بار ببندم ز کوی یار امشب

نوید کشتنم آن شوخ داده امشب آه ...

... چو شمع سوزم ازین رشک کز اجابت غیر

به محفل تو مرا داده اند بار امشب

شد امشب از برم از جور روزگار آیا ...

... وثاق غیر زیک شمع روشن است و بود

هزار شمع مرا ز آه شعله بار امشب

فغان که رفت زشوق وصال او جانی ...

سحاب اصفهانی
 
۱۰۸۴۲

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸

 

... بیدارییی زبخت ندیدم مگر به خواب

غیر از خیال روی تو در چشم قطره بار

هرگز کسی ندیده که نقشی زند بر آب ...

... من روز وصل از چه نباشم در اضطراب

رفتی و گشته بی مه روی تو قطره بار

از دیده ی سحاب فزون دیده ی سحاب

سحاب اصفهانی
 
۱۰۸۴۳

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۵

 

... وقتی که بگلشن رسم از گل خبری نیست

از لعل شکر بار مرا هیچ نصیبی

غیر از لب خشکی و جز از چشم تری نیست ...

سحاب اصفهانی
 
۱۰۸۴۴

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۹

 

... نداشت راه بمن خصمی تو راهی داشت

ز بار عشق تو دوشم بدوش کوهی بود

که در برابر آن کوه وزن کاهی داشت ...

سحاب اصفهانی
 
۱۰۸۴۵

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۲

 

... یا صعوه بچنگ شاهباز است

صد بار فزونش آزمودی

از آه منت چه احتراز است

سحاب اصفهانی
 
۱۰۸۴۶

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۵

 

... پیدا بود از حسن تو آثار و علامات

از پای زنم تا به لبش بوسه که یک بار

سالک نتواند که کند طی مقامات ...

سحاب اصفهانی
 
۱۰۸۴۷

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۰

 

در دلم خار غم خلیده اوست

پشتم از بار دل خمیده اوست

تیغ کین هر زمان کشیده اوست ...

سحاب اصفهانی
 
۱۰۸۴۸

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۴

 

... ویران نشد این خانه که آباد توان کرد

یک بار در آن بزم مرا راه توان داد

ور ره نتوان داد زمن یاد توان کرد ...

سحاب اصفهانی
 
۱۰۸۴۹

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۵

 

... عجب مدار که گل در کنار خار نشیند

فلک نداد از آن رهگذر بباد غبارم

که آن غبار مبادش به رهگذر نشیند

بدل زهر که غباری نشسته بود زدودم

مباد آن که ز من بر دلی غبار نشیند

در انتظار وفاتم نشسته بر سر اجل گو ...

... که خود به روز من تیره روزگار نشیند

از آن شد اشک فشان دیده ی سحاب چو باران

که شاید آتش این آه شعله بار نشیند

سحاب اصفهانی
 
۱۰۸۵۰

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۲

 

دل از باد صبا ز احوال دلبر چون خبر گیرد

اگر صد بار گوید باز میخواهد ز سر گیرد

ستاده بر سر من تا کند با خاک یکسانم ...

... زقاصد گاهی آن بی مهر از احوالم خبر گیرد

نسازد بار دیگر چون زبیدادش نیندیشم

گر آن بیداد گر هر روز صد یار دگر گیرد ...

سحاب اصفهانی
 
۱۰۸۵۱

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۷

 

... هنوز تازه بود داستان عشق سحاب

هزار بار گر این قصه مختصر گیرند

سحاب اصفهانی
 
۱۰۸۵۲

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۵

 

... اکنون بدل نگارد مهر نگار دیگر

او در خیال کآرد بار دگر بدامم

من شاد از اینکه در دام دارم شکار دیگر

خواهد برد دگر بار چون پیش کارم از کار

غافل که من گرفتم در پیش کار دیگر ...

سحاب اصفهانی
 
۱۰۸۵۳

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۶

 

کشیم بارز کویت به سوی یار دگر

بر تو یابد اگر غیر بار بار دگر

من از جفای تو در کار جان سپردن و تو ...

... من انتظار تو دارم تو انتظار دگر

به بزم وصل شبی بارده مرازان پیش

که نخل حسن تو آرد به بار بار دگر

چنین سیه نکنی روز من اگر دانی ...

... سحاب را به سگانش چه نسبت است کزو

بقدر خود طلبد هر کس اعتبار دگر

سحاب اصفهانی
 
۱۰۸۵۴

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۰

 

... آگه نیی زحال و دل دوستان هنوز

در زیر بار عشق مرو همچو من که نیست

دوش تو را تحمل بار گران هنوز

با آنکه همچون من شده راز دل تو فاش ...

سحاب اصفهانی
 
۱۰۸۵۵

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۲

 

... نیابی هرگز آسایش گرت هر کشته ای خواهد

که از راه وفا یک بار آیی بر سر خاکش

گهی از خار خار سینه چاکم شود آگه ...

... به جان دردی ست کان روی دل افروزست درمانش

به دل زهری ست کان لعل شکربارست تریاکش

برد جان هرکه از جور نگار کینه جوی من ...

سحاب اصفهانی
 
۱۰۸۵۶

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۳

 

... وفایی هست و جانی تا که خواهد شد خریدارش

هنوز از بار جورت نیست آگه دل به دوش او

بنه باری فزون تر تا بداند چیست دربارش

ز اعجاز لب آن شوخ شکرلب چرا یارب ...

... سحاب آن مه ندارد بی تو فرقی با سحاب امشب

که باران اشک خونین است و برق آه شرربارش

سحاب اصفهانی
 
۱۰۸۵۷

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۴

 

... از وصل تو دوستان نکردند

یک بار به رغم دشمنان حظ

دردا که در این زمانه دارد ...

... شد بیتو سحاب پیر و از تو

یک بار نکرد ای جوان حظ

سحاب اصفهانی
 
۱۰۸۵۸

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۷

 

ز اطراف گلستان تو روییده خار حیف

آورده خار گلبن حسنت به بار حیف

از بس حذر نکردیم از آه دل کنون ...

... زان غنچه صد دریغ وز آن گل هزار حیف

آمد به بار گل بسی آری در این چمن

بیش از دو روز لیک نماند به بار حیف

باشد اگر چه فصل بهار از پی خزان ...

... تا جیش خط به عرصه ی حسن تو تاخته است

پنهان شده است مهر رخت در غبار حیف

پوشید از سحاب ز بس رخ کنون تو را ...

سحاب اصفهانی
 
۱۰۸۵۹

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۸

 

بار در بزم وصال تو شب تار فراق

چون ندارم چه کنم گر نکشم بار فراق

چاره ی درد گر از شربت وصلش نکند ...

سحاب اصفهانی
 
۱۰۸۶۰

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۵

 

... از حد نگذشته است جفا کاری گردون

وقت است که یک آه شرر بار برآرم

با اشک شب هجر و نگاه شب وصلت ...

سحاب اصفهانی
 
 
۱
۵۴۱
۵۴۲
۵۴۳
۵۴۴
۵۴۵
۶۵۵