گنجور

 
سحاب اصفهانی

رقیب یافته در کوی یار بار امشب

چه گونه بار ببندم ز کوی یار امشب؟

نوید کشتنم آن شوخ داده امشب آه

که او نکشت و مرا کشت انتظار امشب

چو شمع سوزم ازین رشک کز اجابت غیر

به محفل تو مرا داده اند بار امشب

شد امشب از برم از جور روزگار آیا

دگر به کام که گردید روزگار امشب؟

جز انتظار چه سودی نه همچو امروزش

گرفتم این که نشستم به رهگذار امشب؟

به شکر اینکه من امروز مردم از غم تو

سزد که آئیم ای شمع بر مزار امشب

وثاق غیر زیک شمع روشن است و بود

هزار شمع مرا ز آه شعله بار امشب

فغان که رفت زشوق وصال او جانی

که داشتیم بتن از پی نثار امشب

کناره کرد (سحاب) آن مه از کنارم و کرد

سرشک حسرتم از دیده در کنار امشب