زروی لطف اگر یار در کنار نشیند
عجب مدار که گل در کنار خار نشیند
فلک نداد از آن رهگذر بباد غبارم
که آن غبار مبادش به رهگذر نشیند
بدل زهر که غباری نشسته بود زدودم
مباد آن که ز من بر دلی غبار نشیند
در انتظار وفاتم نشسته بر سر اجل، گو
که بیش ازین نپسندم در انتظار نشیند
زرشک غیر نشینم بکنج فرقت اگر نه
کجا بروز چنین کس باختیار نشیند
زدیده روز من و روزگار من شده تیره
که خود به روز من تیره روزگار نشیند
از آن شد اشک فشان دیده ی (سحاب) چو باران
که شاید آتش این آه شعله بار نشیند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.