گنجور

 
سحاب اصفهانی

ز اطراف گلستان تو روئیده خار حیف

آورده خار گلبن حسنت به بار حیف

از بس حذر نکردیم از آه دل کنون

از دود آهم آئینه ات گشته تار حیف

شد غنچه ی لب و گل رویت نهان ز خط

زان غنچه صد دریغ وز آن گل هزار حیف

آمد به بار گل بسی آری، در این چمن

بیش از دو روز لیک نماند به بار حیف

باشد اگر چه فصل بهار از پی خزان

لیک این خزان نباشدش از پی بهار حیف

تا جیش خط به عرصه ی حسن تو تاخته است

پنهان شده است مهر رخت در غبار حیف

پوشید از (سحاب) ز بس رخ کنون تو را

زیر سحاب خط شده ماه عذار حیف

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode