... تا بردریم پرده ناموس و نام را

پر شد ز خون دل قدح لاله در چمن

خالی منه زباده گل رنگ جام مرا ...

... مجنون صفاتیم در این دشت که داریم

چون لاله بدل داغ ز عشق رخ لیلا

ماییم که بر حسن ازل بوده و هستیم ...

... هر گه مویی بدو عالم زتو بفروخته است

عاقبت تربت من لاله ستان خواهد شد

بسکه پیکان غمت سینه ام اندوخته است ...

... غنچه صراحی بکف آمد به باغ

لاله پیاله زده سربرگرفت

گلبن رعنا به بساط نشاط ...

... موسم عشق است و ایام نشاط

سیر گل با لاله و صحرا خوش است

زورق افکندیم در دریای می ...

... بگلشن گر رسد بویی ز داغم

هزاران لاله از گلشن بسوزد

بترس از برق آه خوشه چینان ...

کنونکه لاله بگلشن پیاله نوش آمد

چو غنچه خون بدن می کشان بجوش آمد ...

... از گل گلزار وصلش پرشده دامن مرا

یاسرشک لاله گونم ریخته از چشم تر

آفتاب حسن گردیده است طالع از مهش ...

... هر دمم بررخ گشاید پرده از سیمای راز

دل بود صحرای راز و هست عشق لاله اش

بین چنانم لاله ها بشگفته در صحرای راز

بلبل خوش خوانم و هر لحظه از یاد گلی ...

... ترانه ساز عیشم بلبلی بس

ز دست لاله کی گیرم پیاله

ازآن نرگس مرا جام ملی بس ...

... نیست در دست جز آن طره مشکین رسنش

لاله دل همچو گل از شوق شکفتن گیرد

غنچه سان باز شود چون ز تبسم دهنش ...

... عاشقان را نیست در صحرای دل

لاله زاری خوشتر از گلهای باغ

نعره مستان و وعظ واعظان ...

... فشاند نافه چین جعد سنبل

کنون کز ژاله پر شد جام لاله

تو هم لبریز گردان ساغر مل ...

... نم اشکی و آه آتشینی

لب جویی و طرف لاله زاری

می لعلی و یار مه جبینی ...

از این غیرت دلم چون غنچه خونست

که دشت از خون غیرت لاله گونست

رود گر سر نخواهد رفت بیرون ...

... نگارا بی گل روی تو رویم

نگارین از سرشک لاله گونست

بیغما بردی و بازم ندادی ...

... دی شد آمد بهار غنچه شکفتش هزار

شد نظر لاله زار چون رخ دلبر لذیذ

بین شده هر سو چمن پر ز گل و یاسمن ...

... بخود گفتم این شاهدی بوده است

که دلها بسی کرد چون لاله داغ

کنون شاخ و برگی دگربیش نیست ...

... ما را بگیر دست که از پا فتاده ایم

بس لاله ها که بر دمد آخر زخاک ما

زین داغها که بر دل سوزان نهاده ایم ...

ز گل و گلاب و ز لاله پیاله می جویم

وزین دو نیز شراب دوساله میجویم

هنر اگر نبود زاهدا نباشد عیب

می و پیاله ز گل دور لاله میجویم

نثار تا کنمش دامنی ز مروارید ...