گنجور

 
نورعلیشاه

ساقیا برخیز و پیش آور ایاغ

از ایاغی ساز ما راتر دماغ

ساغر عشرت بدور افکن که دل

از غم دوران دون یابد فراغ

سرو قدا جز بگلزار رخت

غنچه گل نشکفد از باغ و راغ

پرتو حسن توام شب تا سحر

در شبستان دل افروزد چراغ

عاشقان را نیست در صحرای دل

لاله زاری خوشتر از گلهای باغ

نعره مستان و وعظ واعظان

آن خروش بلبل و این بانگ زاغ

گر هدا جوئی بجو نور علی

با تو گفتم این بود شرط بلاغ