گنجور

 
نورعلیشاه

خوشا عشق و نیاز نازنینی

نم اشکی و آه آتشینی

لب جوئی و طرف لاله زاری

می لعلی و یار مه جبینی

مگر زاهد از این زهد ریائی

چه حاصل شد ترا جز کبر و کینی

بسر بردم بسی با نازنینان

ندیدم جز تو یار نازنینی

سلیمان جهانست آنکه امروز

ز یاقوت لبت دارد نگینی

عیان چشم حقیقت بین کسیرا است

که دارد عینک عین الیقینی

دراین مزرع بجز نور علی کیست

که بخشد خرمنی بر خوشه چینی

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode