گنجور

 
نورعلیشاه

ای ز لبت کام ما چون نیشکر لذیذ

وی ز تو درجام ما باده احمر لذیذ

دی شد آمد بهار، غنچه شکفتش هزار

شد نظر لاله زار، چون رخ دلبر لذیذ

بین شده هر سو چمن پر ز گل و یاسمن

هست کنون جان من خوردن ساغر لذیذ

تا که نخیزی ز جای دست نکوبی و پای

نیست بصد دف و نای رقص صنوبر لذیذ

ای ز خط مشکفام بر دلم افکنده دام

خال تو بخشد مدام دانه عنبر لذیذ

تاقدت ای سیمتن کرده ز گل پیرهن

نیست دگر در چمن نخل برآور لذیذ

باز بغیب و شهود نور تجلی نمود

ریخت ز دریای جود بس در و گوهر لذیذ