گنجور

 
نورعلیشاه

سروم دهد چه جلوه بشوخی خرام را

محو خرام خویش کند خاص و عام را

خورشید آسمان زندش بوسه بر رکاب

آرد بزین چو توسن زرین لگام را

ساقی ز روی دختر رز پرده برفکن

تا بردریم پرده ناموس و نام را

پر شد ز خون دل قدح لاله در چمن

خالی منه زباده گل رنگ جام مرا

بشنو پیام دلکش و برخیز خوش بده

صد جان بمژده طایر فرخ پیام را

زاهد مخوان بسوی بهشتم که هست پست

با کوی دوست روضه دارالسلام را

نور علی همای بلند آشیان بود

بیهوده چند گستری ای شیخ دام را