گنجور

 
نورعلیشاه

پرتو جامست این برسقف گردون جلوه گر

یا فروغ طلعت ساقیست تابان از قمر

نور باران مهست از برج حسنش بر سرم

یافرو ریزد بدامان کوکب بختم گهر

شاهباز دست شاهست آمده بهر شکار

تا کشیده صید دل هر دم بسویش بال و پر

از گل گلزار وصلش پرشده دامن مرا

یاسرشک لاله گونم ریخته از چشم تر

آفتاب حسن گردیده است طالع از مهش

یا شده نور علی از روی خوبش جلوه گر