گنجور

 
نورعلیشاه

ای حسن تو از چهره خوبان همه پیدا

از چهره خوبان همه حسن تو هویدا

مجنون صفاتیم در این دشت که داریم

چون لاله بدل داغ ز عشق رخ لیلا

مائیم که بر حسن ازل بوده و هستیم

از دیده وامق نگران بر رخ عذرا

از سامریان سحر شود جمله فراموش

آندم که نمائیم ز معجز ید بیضا

تاکی سخن از جام جم و خم فلاطون

لب بر لب ساغر نه و کف بر کف مینا

مستان ترا هیچ صدائی نکشد دل

جز غلغله چنگ دراین گنبد مینا

جز نور علی کیست که بر خلق نماید

خورشید جمال تو زهر ذره هویدا

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode