دل که عمریست در افتاده بچاه ذقنش
نیست در دست جز آن طره مشکین رسنش
لاله دل همچو گل از شوق شکفتن گیرد
غنچه سان باز شود چون ز تبسم دهنش
گلستان رخ آن شوخ که رشک ارمست
سنبلستان شود از طره عنبر شکنش
مرغ جان را که سر کوی تو گلزار بود
کی بود بی گل روی تو هوای چمنش
کشته تیغ غمت را که حیات ابدیست
نیست در بر بجز از جامه خونین کفنش
هرکه چون نور علی واله قد و رخ تست
کی بخاطر رسد از جلوه سرو و سمنش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و دلتنگی شاعر نسبت به معشوقش است. شاعر از درد و رنجی که در دل دارد و از زیباییهای معشوق سخن میگوید. او دل خود را در چاه غم توصیف میکند و بر این نکته تأکید دارد که عشق آنقدر عمیق است که حتی مرگ هم نمیتواند آن را از بین ببرد. معشوقش با زیباییهایش مانند گل و لاله و با طرههای مشکینش توصیف شده و زندگی شاعر به وجود او وابسته است. در نهایت، شاعر به تازگی و زیبایی معشوقش اشاره میکند و به این نکته میپردازد که هیچکس نمیتواند به زیبایی و نور معشوقش برسد.
هوش مصنوعی: دل مدتی است که در تنگنا و سختی قرار دارد و به عمق مشکلاتش افتاده، اما در این شرایط هیچ چیزی جز موهای مشکی و زیبا او را تسلی نمیدهد.
هوش مصنوعی: دل مانند لالهای است که به خاطر شوقی که دارد، خواهد شکفت و مانند غنچهای که به آرامی باز میشود، لبخندش نشان از زندگی و شوقش خواهد بود.
هوش مصنوعی: چهره زیبا و دلربای او به قدری جذاب است که باغهای گل و سبزه را تحتالشعاع قرار میدهد و حتی باعث میشود که گلها و سنبلها به خود ببالند و به او حسادت کنند. زیبایی موهایش که همچون عطر خوشبوی عنبر است، همه چیز را تحت تأثیر قرار میدهد.
هوش مصنوعی: مرغ جانم که در مسیر تو بهشتی از گل و گیاه بود، چه کسی میتواند بدون زیبایی صورت تو، هوای آن باغ را داشته باشد؟
هوش مصنوعی: به خاطر غم تو، جان خود را از دست دادهام و در حقیقت، زندگی جاودانهای وجود ندارد جز اینکه تنها لباس کفنم خونین باشد.
هوش مصنوعی: هر کس که به زیبایی و شکوه تو، همچون نور علی (علی بن ابیطالب) نگاهی کند، چگونه میتواند به زیبایی و جلوه درخت سرو و گل سمن توجه کند؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نام سرچشمه حیوان چه بری با دهنش؟
سخن قند، مگو با لب شکر شکنش
گر زند با دهنش پسته ز بی مغزی لاف
هر که بیند شکند با لب و دندان دهنش
ای صبا، گوی ز من غنچه تر دامن را
[...]
آنک جز نام نیابند نشان از دهنش
بر زبان کی گذرد نام یک همچو منش
راستی را که شنیدست بدینسان سروی
که دمد سنبل سیراب ز برگ سمنش
هر که در چین سر زلف بتان آویزد
[...]
دال زلف و الف قامت و بیم دهنش
هرسه دامند و بدان صید جهانی چو منش
نتوانست نبا را ز میانش پوشید
آن قبا بود و بریده به ند پیرهنش
با همه دامن پاکیزه چو گل جز به خیال
[...]
یا رب این نوگُلِ خندان که سپردی به مَنَش
میسپارم به تو از چشمِ حسودِ چَمَنَش
گرچه از کویِ وفا گشت به صد مرحله دور
دور باد آفتِ دورِ فلک از جان و تَنَش
گر به سرمنزل سلمی رَسی ای بادِ صبا
[...]
ای اجل مهلت من ده که ببوسم دامنش
دشمنم نیزمکش تا بکشد رشگ منش
چون شکایت کنم از دوست که خون ریخت مرا
هرکه شد کشته ز معشوق نباشد سخنش
دهنش گفت که دردت کنم از بوسه دوا
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.