گنجور

 
۴۷۰۱

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۰

 

... ما را طفیل سنبل و گل آب می دهد

دریای حسن موج زد اندر کنار یار

نافش عیان نشانه ز گرداب می دهد ...

آشفتهٔ شیرازی
 
۴۷۰۲

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۳۹۰

 

... سیل اشکم شده پیوسته بهم در شب هجر

عجب ار قامت این موج بطوفان نرسد

هر چه چون گوی بمیدان طلب گردیدم ...

آشفتهٔ شیرازی
 
۴۷۰۳

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۴۰۰

 

... نظری هست در این خانه که باران دارد

میزند خون دلم موج همی بر سر موج

قلزم دیده ام امشب سر طوفان دارد

آورد موج سرشکم در خونین بکنار

کی چنین لؤلؤ مرجان کون عمان دارد ...

آشفتهٔ شیرازی
 
۴۷۰۴

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۱

 

... امکان چو حبابند و تو خود بحر محیطی

یک موج بزن تا که نگویند که هستند

در رشته مهر علی آنانکه اسیرند ...

آشفتهٔ شیرازی
 
۴۷۰۵

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۴۳۱

 

... نفس خودکام هوس پیشه مرا رسوا کرد

موج شهوت ز ازل کشتی عشقت بشکست

جست طوفان و مرا غرقه این دریا کرد ...

آشفتهٔ شیرازی
 
۴۷۰۶

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۴۴۳

 

... نوح کشتی ساخت و بگذشت از طوفان دریغ

نوح را بشکست کشتی موج این دریا چه بود

در بیابان هر که گم شد رهنمای اوست خضر ...

آشفتهٔ شیرازی
 
۴۷۰۷

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۴۵۵

 

... کشتی از گرداب نافش بگذراند نوح عقل

موج حسنش در کنار از بس تلاطم می کند

شمع رخسار تو بی پرده اگر بیند کلیم ...

آشفتهٔ شیرازی
 
۴۷۰۸

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۴۹۰

 

... هرکه را در سر های لؤلؤات ‏

کی حذر از موج دریا می کند

آه گر با ماه رویت آن کند ...

آشفتهٔ شیرازی
 
۴۷۰۹

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۷۱۴

 

... که هرسو کافری خنجر به کف خونخوار می بینم

همانا بحر طوفان خیر چشم من به موج آمد

که امشب ساحت آفاق را خونبار می بینم ...

آشفتهٔ شیرازی
 
۴۷۱۰

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۷۱۸

 

... از عمل می نتوان گفت که گاهی داریم

قلزم مهر علی در دل ما موج زنست

همچو آشفته اگر نامه سیاهی داریم ...

آشفتهٔ شیرازی
 
۴۷۱۱

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۷۷۸

 

این می که داد کز او سر بی خمار دارم

بحرش کجا کزین موج در در کنار دارم

زنار برگسستم زاسلام توبه کردم ...

آشفتهٔ شیرازی
 
۴۷۱۲

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۸۰۵

 

... به درس عشق چون مجنون به عصر خویش استادم

ز موج اشک پی در پی گسسته لنگر صبرم

سکون در دل کجا ماند که بر آبست بنیادم ...

آشفتهٔ شیرازی
 
۴۷۱۳

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۹۵۲

 

... وز فغان و خروش پیر و جوان

موج زد بحر رحمت ایزد

تیره آه که خورد تا به نشان ...

آشفتهٔ شیرازی
 
۴۷۱۴

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۰۱

 

... سوختن تن را بنه گر شمع را پروانه ای

تا نگردد موج زن عمان چشمت سال ها

در کنار خود نبینی زین صدف دردانه ای ...

آشفتهٔ شیرازی
 
۴۷۱۵

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۰۴

 

... خویش را لیلی صفت در خیمه پنهان کرده ای

می زند موج سرشکت لطمه بر کشتی چرخ

از تنور سینه باز ای دیده طوفان کرده ای ...

آشفتهٔ شیرازی
 
۴۷۱۶

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۱۰

 

... ما را شده کشتی تبه غرقیم در بحر گنه

از موج بر بر ساحلم بحر گنه مواج به

غواص لؤلؤ می برد من موج بحرت می خورم

از لؤلؤ و مرجان او این لطمه امواج به

آشفتهٔ شیرازی
 
۴۷۱۷

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۵۹

 

... رشته را بیهوده اندر چشم سوزن می بری

یک لطیمه غنبر ار خواهی خوری صد لطمه موج

گو بیا گر عنبر به دامن می بری ...

آشفتهٔ شیرازی
 
۴۷۱۸

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۷۰

 

... به گنه کنیم اصرار اگر نشد توابی

زده موج اشک چشمم بشب فراق چندان

که به پیش چشم طوفان بنمایدم سرابی ...

آشفتهٔ شیرازی
 
۴۷۱۹

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۱۰

 

... می در آن بزم نه ساغر نه سبو خمخانه

محفل از موج قدح غیرت دریا بودی

وه چه می آتش سیاله طلای محلولی ...

آشفتهٔ شیرازی
 
۴۷۲۰

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۱۱

 

... که تو حبابی و از بحر بود این همه مستی

فکند لطمه موج فراق چون به کنارت

به خود مبند تو تهمت گمان مدار ز هستی ...

آشفتهٔ شیرازی
 
 
۱
۲۳۴
۲۳۵
۲۳۶
۲۳۷
۲۳۸
۲۶۳