گرهی ززلف بگشا و بکش زرخ نقابی
بنمای در دل شب بخلایق آفتابی
دو جهان حجاب نبود بمیان ما و معشوق
تو گمان کنی رقیبا که میان ما حجابی
نه خوی است برفشانده بعذار آتشینت
که بر آتش دل ما زده ای زلطف آبی
چه غم ار بوصف روی تو زبان ماست قاصر
که بشرح حسن از خط تو نوشته ای کتابی
تو بجای خط نهی خال بلعل شکرینت
ننشانده جای طوطی بجز از تو کس غزالی
ببهشت وصل شاید کنی ار به ما تلافی
که بدوزخ فراق تو کشیده ام عذابی
بمن ای دهان شیرین زکرم تفقدی کن
که اگرچه خود عتابیست خوشیم با جوابی
غرض این بود که گاهی سوی ما کند نگاهی
به گنه کنیم اصرار اگر نشد توابی
زده موج اشک چشمم بشب فراق چندان
که به پیش چشم طوفان بنمایدم سرابی
بخروس صبحگاهی تو بگو سحر نخواند
که شبم خوش است امشب بخیال آفتابی
عجب از تقلب عشق چه میکنی حکیما
که مگس نموده نخجیر زهر طرف عقابی
تو شکنج زلفش آشفته مگر زدست دادی
که چو طره نژندش همه شب به پیچ و تابی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
صفت خدای داری چو به سینهای درآیی
لمعان طور سینا تو ز سینه وانمایی
صفت چراغ داری چو به خانه شب درآیی
همه خانه نور گیرد ز فروغ روشنایی
صفت شراب داری تو به مجلسی که باشی
[...]
صنما چرا نقاب از رخ خود نمیگشائی
زکه رخ نهفته داری زچه رو نمینمائی
برخت چو کس نگاهی نفکند غیر دیده
چه شوی نهان ز دیده که ت عین دیده بانی
چو دل از منی و مائی نگذشت شد عیانش
[...]
چو بگشت کویت آیم به بهانه رخ بپوشی
چو روم ملول از آن در، ز در، دگر در آیی
ملک الملوک فضلم به فضیلت معانی
ز من و زمان گرفته به مثال آسمانی
نفس بلند صوتم جرس بلند صیتم
قلمِ جهان نوردم علم جهان ستانی
سر همتم رسیده به کلاه کیقبادی
[...]
حور:
نه به باده میل داری نه به من نظر گشائی
عجب اینکه تو ندانی ره و رسم آشنائی
همه ساز جستجوئی همه سوز آرزوئی
نفسی که میگدازی غزلی که می سرائی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.