این زندهرود دیده ز بس آب میدهد
ناچار هرچه هست به سیلاب میدهد
لنگر فکن به میکده این یک دو روز عمر
دوران چو کشتی تو به غرقاب میدهد
دل دردمند عشق و شفاخانه لبت
ما را دوا به شکر و عناب میدهد
خاریم ما به گلشن ایام و باغبان
ما را طفیل سنبل و گل آب میدهد
دریای حسن موج زد اندر کنار یار
نافش عیان نشانه ز گرداب میدهد
ترکی که گردم باده اغیار شد سرش
کی گوش دل به صحبت احباب میدهد
نازم به صیرفی خرابات کز کرم
مس میستاند از تو زر ناب میدهد
باب الله است حیدر و شیخ از در غلط
ما را عبث نشانه به هر باب میدهد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شاه جهان و ثانی صاحبقران که چرخ
در دستش اختیار بهر باب می دهد
از شکل قبضه خنجر او اسب ابلقیست
این اسب را ز خون عدو آب می دهد
هرکس که از رخ تو نظر آب میدهد
خرمن به برق و خانه به سیلاب میدهد
در خون یک جهان دل بیتاب میرود
مشاطهای که زلف ترا تاب میدهد
صیدی که بیقراری وحشت کشیده است
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.