گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

از که نالم که چنین یا که چنان با ما کرد

نَفسِ خودکامِ هوس‌پیشه مرا رسوا کرد

موج شهوت ز ازل کشتی عشقت بشکست

جست طوفان و مرا غرقهٔ این دریا کرد

عشق پنداشتم و رفتمش از پی با سر

خود هوس بود مرا شیفتهٔ سودا کرد

گاه بر گردنم افکند خم زلف بتی

کش کشان برد سوی دیر و مرا ترسا کرد

گه نمودم خم ابروی که اینت محراب

پیش آن قبلهٔ کج عابد پابرجا کرد

گاهی‌ام کشور دل داد به ترک نگهی

کز درونم به فسون صبر و خرد یغما کرد

خواستم آب حیاتی به لبی داد نشان

جستمش خضر اشارت به خط خضرا کرد

آتش افروخت ز رخسار و مرا هندو ساخت

گاه خورشید عیان کرد و مرا حربا کرد

گاه پیمود شرابم که بخور از کوثر

گاه پیمانه صفت سجده‌گهم مینا کرد

سادهٔ جلوه‌گر آورد که این غلمان است

لولی شنگ بجست و بدل حورا کرد

الغرض عمر گران‌مایه به خیره بگذشت

کارش این بوده به عالم نه به منِ تنها کرد

مگر آشفته تولای علی گیرد دست

ورنه وای از صف محشر که خدا برپا کرد

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
ناصر بخارایی

دود دل آتش پنهان مرا پیدا کرد

راز سر بستهٔ گل باد صبا رسوا کرد

سبزهٔ خط تو تا بر لب شیرین بدمید

همچو فرهاد دلم را هوس صحرا کرد

همت من همه بر قامت و بالای شماست

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از ناصر بخارایی
کلیم

بلبل قدس وداع چمن دنیا کرد

بال پرواز سفر بیشتر از گل وا کرد

خار گلزار وطن دامن انسش بکشید

هر که درگلشن پرخار جهان مأوا کرد

شیشه زندگی قدسی اگر خورد بسنگ

[...]

صائب تبریزی

غنچه راز مرا آه به ناخن وا کرد

خنده چاک، گریبان مرا رسوا کرد

زخم از پهلوی من طرف نمایان بربست

داغ در سینه من چشم تماشا وا کرد

گریه تلخ مرا خنده او شیرین ساخت

[...]

واعظ قزوینی

نتوانست ز بس ضعف بدندان جا کرد

گره لقمه ام از شیشه روزی وا کرد

فیض گمنامیم این بس که ز خلوتگه فقر

شغل دنیا نتوانست مرا پیدا کرد

سایه بال هما بود بلای سیهی

[...]

بیدل دهلوی

داغ بودم‌که چه خواهم به غمت انشا کرد

نقطهٔ اشک‌، روان‌گشت و خطی پیداکرد

نقش نیرنگ جهان در نظرم رنگ نیست

در تمثال زدم آینه استغنا کرد

سعی مغرور ز عجزم در آگاهی زد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه