گنجور

 
۳۵۴۱

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۵۵

 

... فیض سرمستیم از خمخانه دل می رسد

همچو موج از پهلوی دریاست دایم بر لبم

آشنا گردید در مستی به کنج لعل یار ...

جویای تبریزی
 
۳۵۴۲

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۵۶

 

... دل را کباب اخگر لخت کنیم

چین الم به ابروی موج هوا فتد

طومار شکوه ات گر از آه سحر کنیم ...

جویای تبریزی
 
۳۵۴۳

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۶۵

 

اسیر پیچش آن طره شکن گیرم

ز موج نکهت سنبل کنند زنجیرم

ز حیرتم چه عجب گر بماند از رفتار ...

جویای تبریزی
 
۳۵۴۴

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۶۹

 

... دلم بسته است گاه گفتگو بر جنبش لعلش

نباشد غیر موج باده جویا جوهر جانم

جویای تبریزی
 
۳۵۴۵

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۷۳

 

... بس عقده محال گشودم ز جستجو

در موج خیز آب گهر تا شناورم

جویا قدم برون ننهم از ره رضا

در موج خیز بحر حوادث چو لنگرم

جویای تبریزی
 
۳۵۴۶

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۷۶

 

... هر شام چراغ خود و پروانه خویشم

بگذشت چو گل موج طربناکی ام از سر

طوفانی ترخنده مستانه خویشم ...

جویای تبریزی
 
۳۵۴۷

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۸۷

 

... سادگی بین کز پی تحصیل آرام و قرار

خویش را در موج خیز اضطراب افکنده ایم

شاهد دیدار از آیینه ما رو نتافت ...

جویای تبریزی
 
۳۵۴۸

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۸۹

 

... چنان سیل سرشکم کرده طوفان در شب هجران

که موج اشک شد انگشت حیرت بر لب بامم

بحسرت بگذرانم بسکه دور از شکرین لعلی ...

جویای تبریزی
 
۳۵۴۹

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۰۴

 

تا نهاد آن مست رنگین جلوه پا در کلبه ام

بال طاؤسیست هر موج هوا در کلبه ام

از بناگوشی ز بس سامان فیض اندوختم

موج مهتاب است فرش بوریا در کلبه ام

یاد رخسار تو زنگ کلفت از دل می برد

خاکروبی می کند موج صفا در کلبه ام

جویای تبریزی
 
۳۵۵۰

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۱۶

 

... تو خود را غیر میدانی وگرنه

جدا نبود ز قلزم موج قلزم

برخسارش تماشا کن خوی شرم ...

جویای تبریزی
 
۳۵۵۱

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۲۵

 

... ترنج جلد کتابست داغها به تنم

همین نه ز آتش دل استخوان چو موج گداخت

حباب وار به تن آب گشت پیرهنم ...

جویای تبریزی
 
۳۵۵۲

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۳۲

 

... زین دل که بسته ایم به این جسم عنصری

در چار موج حادثه لنگر فکنده ایم

دل را زیمن عشق که فیضش زیاد باد ...

جویای تبریزی
 
۳۵۵۳

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۳۳

 

... دست سعی ما نشد هرگز به ساحل آشنا

هر قدر در بحر غم چون موج دست و پا زدیم

گشته دورانی که از لخت دلم خواهد کباب ...

جویای تبریزی
 
۳۵۵۴

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۴۵

 

... هوای صبح می خواهد دماغ نیم رنگ من

ز هر موج هوا طاووس سرمستی به رقص آرد

چو در پرواز آید گرد راه شوخ و شنگ من

جویای تبریزی
 
۳۵۵۵

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۴۶

 

... چون ورق گردان زمین را گرگشایی فال من

موج سان جویا خورد جوهر بهم آیینه را

دیده بگشاید اگر بر صورت احوال من

جویای تبریزی
 
۳۵۵۶

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۴۸

 

... در هوای عل میگونش شراب رنگ گل

ترسم از موج تپش ریزد ز ساغر بر زمین

می رسد افتادگان را فیض عالی همتان ...

جویای تبریزی
 
۳۵۵۷

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۵۸

 

... با جوش خنده گریه خونین در آستین

موج شکست نام خدا خوشنما بود

از زلف عنبرین تو چون چین در آستین ...

جویای تبریزی
 
۳۵۵۸

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۷۳

 

... رمیدن باعث الفت شود روشن روانان را

که موج آغوش بگشاید ز هر پهلو تهی کردن

بود دایم دلش ز اندیشه روز حساب ایمن ...

جویای تبریزی
 
۳۵۵۹

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۷۸

 

... خون جگر به جام مه و آفتاب کن

بی طاقتی بس است ترا بال و پر چو موج

آسودگی مجوی دلا اضطراب کن ...

جویای تبریزی
 
۳۵۶۰

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۸۸

 

... مانده در خاک سر کوی تو جای چشم من

پنجه مژگان دهد از مصقل موج سرشک

در شب هجران او جویا جلای چشم من

جویای تبریزی
 
 
۱
۱۷۶
۱۷۷
۱۷۸
۱۷۹
۱۸۰
۲۶۳