افروخت تا ز باده عذار سمن برم
حسنش می دو آتشه ریزد به ساغرم
چشمم ز فیض آتش دل گشت گریه خیز
دریا به جوش آمده از تاب گوهرم
از دستبرد جرأت من غافل است خصم
دندان فشرده بر دم خنجر چو جوهرم
بس عقدهٔ محال گشودم ز جستجو
در موج خیز آب گهر تا شناورم
جویا قدم برون ننهم از ره رضا
در موج خیز بحر حوادث چو لنگرم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از احساسات و تجربیات عشق و شور زندگی سخن میگوید. او نشان میدهد که عشقش مانند آتش در ساغر او میسوزد و زیبایی معشوقش چنان شور و حرارتی به وجود آورده که چشمانش پر از اشک میشود. او تاکید میکند که دشمنانش از قدرت و جرأت او غافلند و او به جستجوی حقایق زندگی و شنا کردن در دریای تجربیات ادامه میدهد، در حالی که در مواجهه با حوادث زندگی احساس ناپایداری دارد. در نهایت، او نشان میدهد که هرگز از جستجوی حقیقت و رضا دست نمیکشد.
هوش مصنوعی: تا زمانی که از شراب لبان گلگونش بزنم، زیباییاش مانند شمعی روشن میشود و آتش عشق در ساغرم میریزد.
هوش مصنوعی: چشمانم به خاطر احساسات عمیق و آتشین دل، شبیه دریا شده و از شدت هیجان، در حال گریه است. این احساس مانند جواهری است که به شدت تابش دارد.
هوش مصنوعی: دشمن از توانایی و شجاعت من بیخبر است و با دندانهایش بر روی دم خنجر به انتظار نشسته است؛ چون من مانند جوهری هستم که در برابر خطرات و چالشها آمادهام.
هوش مصنوعی: من به دنبال گنج های پنهان در امواج آب بودهام و با تلاش بسیار، مشکلات و موانع غیرممکن را حل کردهام تا بتوانم در این مسیر شناور شوم و به موفقیت برسم.
هوش مصنوعی: من بدون ترس از مشکلات و حوادث زندگی، با آرامش و رضا قدم برمیدارم و نمیگذارم که موانع مرا متوقف کنند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
. . . ری به . . . ن خر سر خمخانه در برم
تا عاقبت کجا رسد اینکار بنگرم
آن خر سری که شعر سراید بلحن خر
پالیز شاعری را گوید . . . ر خرم
یعنی ز من بجوشد هر شاعری که هست
[...]
تا آمد از عدم به وجود اصل پیکرم
جز غم نبود بهره ز چرخ ستمگرم
خون شد دلم در آرزوی آنکه یک نفس
بیخار غم ز گلشن شادی گلی برم
پیموده گشت عمر به پیمانهٔ نفس
[...]
ای طالع نگون ز تو تا کی قفا خورم
وی چرخ واژگون ز تو تا کی جفا برم
روزی بخشم بشکنم این مهر مهر تو
وین پرده کبود تو بر یکدگر درم
از دور تو چه باک که من قطب ثابتم
[...]
هر شب که سر به جیب تحیر فرو برم
ستر فلک بدرم و از سدره بگذرم
اندر بها ز گوهر عالم فزون بود
هر در که من ز بحر تفکر بر آورم
عنقا شوم به مغرب عزلت که آفتاب
[...]
داند جهان که قره عین پیمبرم
شایسته میوه دل زهرا و حیدرم
دریا چو ابر بار دگر آب شد ز شرم
چون گشت روشنش که چه پاکیزه گوهرم
دری پر از عجایب دریا شود به حکم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.