گنجور

 
جویای تبریزی

تا نهاد آن مست رنگین جلوه پا در کلبه ام

بال طاؤسیست هر موج هوا در کلبه ام

از بناگوشی ز بس سامان فیض اندوختم

موج مهتاب است فرش بوریا در کلبه ام

یاد رخسار تو زنگ کلفت از دل می برد

خاکروبی می کند موج صفا در کلبه ام