شد خیال رویش از بس آشنای چشم من
صفحهٔ تصویر گشته پرده های چشم من
حسن معنی بنگرم با دیدهٔ دل، زانکه هست
چشم بیتابی چو عینک در قفای چشم من
بر سر راه تو چون نقش قدم افتاده ام
ای غبار رهگذارت توتیای چشم من
من که و نظارهٔ روی سیه چشمان کجا؟
آنچه اکنون بیند از هجران سزای چشم من
برامید نعمت دیدار از هر گردشی
کاسهٔ در یوزه گرداند گدای چشم من
آنچه آن را خلق نقش پا تصور می کنند
مانده در خاک سر کوی تو جای چشم من
پنجهٔ مژگان دهد از مصقل موج سرشک
در شب هجران او جویا جلای چشم من
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای غبار خاک پایت توتیای چشم من
کمترین گردی ز کویت خونبهای چشم من
چشم من جز دیدن رویت ندارد هیچ رای
راستی را روشن و خوبست رای چشم من
مردم چشمی و بی مردم ندارد خانه نور
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.