امیر شاهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴
... با داغ تو رفتند شهیدان تو زین باغ
چون لاله به خون جگر آغشته کفن ها
از ما سخنی بشنو و با ما سخنی گوی ...
امیر شاهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵
... هر دم شکفته تر شود از آه من رخت
از رهگذار باد چه غم شمع لاله را
برخوان وصل دست ارادت مکن دراز ...
امیر شاهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵
ای در بهار حسن تو گل ها و لاله ها
وی لاله را ز رشک تو پرخون پیاله ها
بی چاشنی درد تو هست آب زندگی ...
امیر شاهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷
کجایی ای ز رویت لاله را ناب
بهار خرمی بگذشت دریاب ...
امیر شاهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰
خطت بر لاله تر مشک چین ریخت
بنفشه در کنار یاسمین ریخت ...
امیر شاهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴
... دل سوی باغ می کشدم کان بهار را
بر طرف لاله سبزه دلکش برآمده است
خطی عجب دمیده رخی برفروخته ...
امیر شاهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸
... چون دید شکل قد ترا بر زمین نشست
چون لاله داغدار جهانی ز خط یار
کان سبزه بر کنار گل و یاسمین نشست ...
امیر شاهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸
... آن دل که ذوق سبزه و گل در دماغ داشت
چون لاله چاک شد دل شاهی ز سوز عشق
کز گلشن زمانه بسی درد و داغ داشت
امیر شاهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۰
... صد چاک شد از دست فراقت دل شاهی
چون لاله که با داغ تو خونین جگری داشت
امیر شاهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲
... آن نیز بجای راستان رفت
شاهی که چو لاله غرق خون است
با داغ تو خواهد از جهان رفت
امیر شاهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۳
... ز کوی تفرقه در گوشه فراغ نرفت
چو لاله دلق می آلود را زنم آتش
کز آب دیده بشستم بسی و داغ نرفت ...
امیر شاهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۰ - استقبال از قاسم انوار
... مجلس خرم و آراسته باغی دارد
لاله بین چاک زده پیرهن خون آلود
مگر او نیز ز سودای تو داغی دارد ...
امیر شاهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۱
... ماه را دامی ز عنبر می نهد
لاله را داغی ز سودا می کشد
سنبل از سودای مشکین کاکلش ...
امیر شاهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۲ - استقبال از امیر همایون اسفراینی
دل بی رخ تو جانب گلشن نمی کشد
خاطر به سوی لاله و سوسن نمی کشد
بخرام سوی باغ که گل با وجود تو ...
امیر شاهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۴
... بده جامی که دیگر باغ را چشم و چراغ آمد
چو بلبل با فغان چون لاله در خون دلم آری
از این گلشن نصیب عشقبازان درد و داغ آمد ...
امیر شاهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۶
چو ساقی آن قدح لاله گون بگرداند
دلم خیال لبش در درون بگرداند ...
امیر شاهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۱
... بگریخته از داغ بلا بی جگری چند
چون لاله به داغ دل و خوناب جگر باش
ای چشم چو نرگس همه بر سیم و زری چند ...
امیر شاهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۶
... آزاد نگشت آنکه اسیر قفسی بود
عشق آمد و سودای گل و لاله ز سر رفت
زان شعله به تاراج شد ار خار و خسی بود ...
امیر شاهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۳
... در شیشه صافی بنگر باده رنگین
چون عکس گل و لاله که در آب نماید
شبها که بغلتد بسر کوی تو شاهی ...
امیر شاهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۴
... که از گل بوی کردن دردسر دید
چو لاله داغ بر دل ماند شاهی
ترا تا سبزه بر گلهای تر دید