ای بیخبر از گریهٔ خونینجگری چند
باز آی، که در پای تو ریزم گهری چند
سوز دل عشاق چه دانند که چونست
بگریخته از داغِ بلا بیجگری چند
چون لاله به داغ دل و خوناب جگر باش
ای چشم چو نرگس همه بر سیم و زری چند
با هر خس و خاری منشین ای گل رعنا
کز باد صبا دوش شنیدم خبری چند
مائیم طریق خرد از دست نهاده
وارسته به اقبال تو از درد سری چند
گفتی: چه کسانند اسیران ره عشق
ماتمزده سوخته دربهدری چند
شاهی سفر عشق به غفلت نتوان رفت
هشدار، که این مرحله دارد خطری چند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن به بیان درد و رنج عشق و دلتنگی اشاره دارد. شاعر از گریههای دلخون خود میگوید و از عشق و داغهایی که تجربه کرده است. او به زیبایی و fragility عشق اشاره میکند و نسبت به گل و خس و خاری که در مسیر عشق وجود دارند، هشدار میدهد. در نهایت، او تاکید میکند که سفر عشق به سادگی و بیدقتی امکانپذیر نیست و نیاز به آگاهی و هوشیاری دارد.
هوش مصنوعی: ای کسی که از درد و اندوه من بیاطلاع هستی، چند بار دیگر برگرد و ببین که چگونه اشکهای دردناک من به زمین میریزد و چقدر ارزش دارد.
هوش مصنوعی: عاشقان از درد و رنج خود آگاهی ندارند و نمیدانند که تحمل این درد چقدر دشوار است. آنها حتی وقتی از این مصیبت فرار میکنند، همچنان دلسوزی و احساس گناهی ندارند.
هوش مصنوعی: چشم تو باید مانند نرگس باشد، در حالی که به داغ دل و زخم جگر میسوزد، همانند لاله. باید در برابر زیباییها و تزیینات دنیا علاوه بر درد و رنج خود، همچنان زیبا و با وقار بمانی.
هوش مصنوعی: ای گل زیبا، با هر چیز بیارزش ننشین، زیرا شب گذشته از باد صبا خبری شنیدم که اهمیت دارد.
هوش مصنوعی: ما در راه خرد و دانایی قرار داریم و با خوشبختی از مشکلات و دردهایی که داشتیم، رهایی یافتهایم.
هوش مصنوعی: تو پرسیدی که چه کسانی هستند آنهایی که در عشق گرفتار شدهاند و در سوگ و تنهایی به سر میبرند و دلی سوخته دارند.
هوش مصنوعی: در سفر به عشق، نمیتوان با بیعقلی و بیتوجهی پیش رفت. باید هوشیار بود، زیرا این مرحله ممکن است خطراتی به همراه داشته باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا فاش شود راز دلم، بیخبری چند
گویند ازو بهر فریبم خبری چند
هر روز دهد حسن ترا رونق دیگر
کیفیت نظّاره صاحبنظری چند
یا منع کن ای ناصحش از رفتن هر بزم
[...]
در خویش چو گردون نکنی تا سفری چند
از ثابت وسیارنیابی نظری چند
از خانه زنبور حوادث نخوری شهد
تا در رگ جانت ندود نیشتری چند
شیرازه دریای حلاوت رگ تلخی است
[...]
یک بار نکردیم در آن دل اثری چند
شرمندة آزردن آه سحری چند
گر دامن پاکت نبود روز قیامت
چون عذر توان خواست ز دامان تری چند!
اسباب جهانگیری عشق است مهیّا
[...]
کردی چو کباب ستم عشوه گری چند
یابی نمک گریهٔ خونین جگری چند
در راه تمنای تو بی پا و سری چند
از دیده برون ریخته لخت جگری چند
بشکن قفس سینه و بر باد ده ای آه
[...]
دنیا وتلاش هوس بیخبری چند
پیچید هوای کف خاکی به سری چند
هنگامهٔ اسباب ز بس تفرقهساز است
غربال کنی بحر که یابی گهری چند
بیرنج تک و دو نتوان آبله بستن
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.