گنجور

 
امیر شاهی

چمن سرسبز شد ساقی، گل و نرگس به باغ آمد

بده جامی، که دیگر باغ را چشم و چراغ آمد

چو بلبل با فغان، چون لاله در خون دلم، آری

از این گلشن نصیب عشقبازان درد و داغ آمد

تو کاندر پای دل خاری نداری، گشت بستان رو

من و کویش، که نتوان با دل غمگین به باغ آمد

دلم آشفته تر گشت از خط نو خیز او، گویی

دگر دیوانه را بوی بهار اندر دماغ آمد

به عشق نیکوان آسوده نتوان زیستن، شاهی

مباش ایمن، که چشم بد بر ایام فراغ آمد

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
میلی

بشارت باد رندان را که ایام فراغ آمد

صبوحی کرده هر کس با دف و نی سوی باغ آمد

ز هر سو مطربی مانند بلبل در ترنم شد

ز هر سو ساقیی چون لاله با زرین ایاغ آمد

کمال عشق و جذب آرزوی آشنا بنگر

[...]

حزین لاهیجی

نسیم حالت آور، پای کوبان، تردماغ آمد

به دل ها ذوق دست افشانی گل های باغ آمد

کدوی خشک زاهد را، دماغ از بوی می تر شد

بحمدالله که آب رفته، ما را در ایاغ آمد

رگ برق قدح، ره می زند خلوت گزینان را

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه