بخش ۱ - باب شیر و گاو: *رای هند فرمود برهمن را که: بیان کن از جهت من ...
بخش ۲ - ترسیدن شیر از بانگ شنزبه: و در امثال آمده است که اذا اعشبت فانزل. چون ...
بخش ۳ - کلیه و دمنه: و در میان اتباع او دو شگال بودن یکی را کلیله نام ...
بخش ۴: دمنه گفت: بدانستم لکن هرکه به ملوک نزدیکی جوید برای طمع قوت نباشد که شکم به هرجای و به هرچیز پر شود:
بخش ۵: کلیله گفت: شنودم آنچه بیان کردی، لکن به عقل خود ...
بخش ۶: دمنه گفت: مراتب میان اصحاب مروت و ارباب همت ...
بخش ۷: کلیله گفت: پادشاه بر اطلاق اهل فضل و مروت را به ...
بخش ۸: کلیله گفت: انگار که به ملک نزدیک شدی؛ به چه وسیلت منظور گردی و به کدام دالت منزلت رسی؟
بخش ۹: کلیله گفت: ایزد تعالی خیر و خیرت و صلاح و سلامت بدین عزیمت، هرچند من مخالف آنم، مقرون گرداناد.
بخش ۱۰: چون شیر سخن دمنه بشنود معجب شد، پنداشت که نصیحتی ...
بخش ۱۱: چون دمنه از این سخن فارغ شد اعجاب شیر بدو زیادت ...
بخش ۱۲: آوردهاند که روباهی در بیشهای رفت آنجا طبلی دید ...
بخش ۱۳: شیر را سخن موافق آمد. دمنه برحسب مراد و اشارت او ...
بخش ۱۴: شیر در این فکرت مضطرب گشت، میخاست و مینشست و ...
بخش ۱۵: دمنه گفت: ملک کار او را چندین وزن نهند، و اگر ...
بخش ۱۶: چون بنزدیک او رسیدند گاو را گرم بپرسید و گفت: ...
بخش ۱۷: چون دمنه بدید که شیر در تقریب گاو چه ترحیب ...
بخش ۱۸: زاهدی را پادشاهی کسوتی داد فاخر و خلعتی گران ...
بخش ۱۹: کلیله گفت: این مثل بدان آوردم تا بدانی که این ...
بخش ۲۰ - ماهیخوار، پنج پایک و ماهیان: آوردهاند که زاغی در کوه بر بالای درختی خانه ...
بخش ۲۱: دمنه گفت: این مثل بدان آوردم تا بدانی که آنچه ...
بخش ۲۲ - شیر و خرگوش: آوردهاند که در مرغزاری که نسیم آن بوی بهشت را ...
بخش ۲۳: کلیله گفت: اگر گاو را هلاک توانی کرد چنانکه رنج ...
بخش ۲۴ - حکایت آن سه ماهی: آوردهاند که در آبگیری از راه دور و از تعرض ...
بخش ۲۵: و این مثل بدان آوردم تا ملک را مقرر شود که در کار ...
بخش ۲۶: شیر گفت: سخن نیک درشت و بقوت راندی، و قول ناصح ...
بخش ۲۷: شیر گفت: بمجرد گمان بی وضوح یقین نزدیکان خود را ...
بخش ۲۸: دمنه چون سرافگنده ای انده زده بنزدیک شنزبه رفت.
بخش ۲۹ - حکایت بط: گویند که بطی در آب روشنایی ستاره دید، پنداشت که ...
بخش ۳۰ - باقی سخنان شنزبه: و اگر شیر را از من شنوانیدهاند و باور داشته است ...
بخش ۳۱: دمنه گفت: آنچه شیر برای تو میسگالد از این معانی ...
بخش ۳۲ - حکایت گرگ و زاغ و شغال: آوردهاند که زاغی و گرگی و شگالی در خدمت شیری ...
بخش ۳۳: دمنه گفت:وجه دفع، چه میاندیشی؟ گفت:جز جنگ و ...
بخش ۳۴ - حکایت طیطوها: آوردهاند که نوعی است از مرغان آب که آن را طیطوی ...
بخش ۳۵ - حکایت باخه و دو بط: آوردهاند که در آب گیری دو بط و یکی باخه ساکن ...
بخش ۳۶ - ادامه حکایت طیطوها: طیطوی نر گفت:شنودم این مثل، ولکن مترس و جای نگاه ...
بخش ۳۷: دمنه شادمان و تازه روی بنزدیک کلیله رفت. کلیله ...
بخش ۳۸ - حکایت بوزینگان: آوردهاند که جماعتی از بوزنگان در کوهی بودند، چون ...
بخش ۳۹ - حکایت دو شریک: دو شریک بودند یکی دانا و دیگر نادان، و ببازارگانی ...
بخش ۴۰ - حکایت غوک و مار: غوکی در جوار ماری وطن داشت، هرگاه که بچه کردی مار ...
بخش ۴۱ - ادامه حکایت دو شریک: این مثل بدان آوردم تا بدانی که بسیار حیلت و کوشش ...
بخش ۴۲: و تو ای دمنه در عجز رای و خبث ضمیر و غلبه حرص و ...
بخش ۴۳ - بازرگان آهنفروش: و مثل دوستان با تو چون مثل آن بازرگان است که گفته ...
بخش ۴۴ - سرانجام دمنه: و مرا چون افتاب روشن است که از ظلمت بدکرداری و ...