گنجور

 
نصرالله منشی

کلیله گفت: انگار که به ملک نزدیک شدی؛ به چه وسیلت منظور گردی و به کدام دالت منزلت رسی؟

گفت: اگر قربتی یابم و اخلاق او را بشناسم خدمت او را به اخلاص عقیدت پیش گیرم و همت بر متابعت رای و هوای او مقصور گردانم و از تقبیح احوال و افعال وی بپرهیزم، و چون کاری آغاز کند که به صواب نزدیک و به صلاح ملک مقرون باشد آن را در چشم و دل وی آراسته گردانم و در تقریر فواید و منافع آن مبالغت نمایم تا شادی او به متانت رای و رزانت عقل خویش بیفزاید، و اگر در کاری خوض کند که عاقبت وخیم و خاتمت مکروه دارد و شر و مضرت و فساد و معرت آن به ملک او بازگردد پس از تأمل و تدبّر به رفق هرچه تمامتر و عبارت هرچه نرم‌تر و تواضعی در ادای آن هرچه شامل‌تر غور و غایله آن با او بگویم و از وخامت عاقبت آن او را بیاگاهانم، چنانکه از دیگر خدمتگاران، امثال آن نبیند. چه مرد خردمند چرب‌زبان اگر خواهد حقی را در لباس باطل بیرون آرد و باطلی را در معرض حق فرا نماید.

باطلی گر حق کنم عالم مرا گردد مقر

ور حقی باطل کنم منکر نگردد کس مرا

و نقاش چابک‌قلم صورتها پردازد که در نظر انگیخته نماید و مسطح باشد، و مسطح نماید و انگیخته باشد.

نقاش چیره‌دست است آن ناخدای ترس

عنقا ندیده صورت عنقا کندهمی

و هرگاه که مَلِک هنرهای من بدید بر نواخت من حریص‌تر ازان گردد که من بر خدمت او. کلیله گفت: اگر رای تو بر این کار مقرر است و عزیمت در امضای ان مصمم؛ باری نیک برحذر باید بود که بزرگ خطری است. و حکما گویند بر سه کار اقدام ننماید مگر نادان: صحبت سلطان، و چشیدن زهر به گمان و، سر گفتن با زنان. و علما پادشاه را به کوه بلند تشبیه کنند که درو انواع ثمار و اصناف معادن باشد لکن مسکن شیر و مار و دیگر موذیات که بر رفتن در وی دشوار است و مقام کردن میان آن طایفه مخوف. دمنه گفت: راست چنین است، لکن هرکه از خطر بپرهیزد خطیر نگردد

از خطر خیزد خطر، زیرا که سود ده چهل

برنبندد گر بترسد از خطر بازارگان

و در سه کار خوض نتوان کرد مگر به رفعت همّت و قوّت طبع: عمل سلطان و، بازارگانی دریا و، مغالبت دشمن. و علما گویند مقام صاحب‌مرّوت به دو موضع ستوده است: در خدمت پادشاه کامران مکرم، یا در میان زهاد قانع محترم.