میثم کریمی در ۲ سال و ۴ ماه قبل، سهشنبه ۲۷ دی ۱۴۰۱، ساعت ۱۷:۰۵ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب سوم در عشق و مستی و شور » بخش ۲ - تقریر عشق مجازی و قوت آن:
در پاسخ لیرا باید بگم که ایشون دارن از دلباختگی زمینی سخن میفرمایند و میفرمایند که تو را عشق کسی که دقیقا مثل خودت از آب و گل ساخته شده ... و اشاره به آدم داره که از خاک آفریده شده
Abbasrapper در ۲ سال و ۴ ماه قبل، سهشنبه ۲۷ دی ۱۴۰۱، ساعت ۱۶:۴۶ دربارهٔ میرزاده عشقی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۳ - تأثیر سخن:
این مثنوی رو فک کنم برای شاعرِ لب دوخته فرخی یزدی نوشته
میر ذبیح الله تاتار در ۲ سال و ۴ ماه قبل، سهشنبه ۲۷ دی ۱۴۰۱، ساعت ۱۶:۰۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵:
خطاب لسان الغیب به قلب و درونش!
تا در ره پیری به چه آیین رَوی ای دل
باری به غلط صرف شد ایام شبابت
ای دل! جوانی، روزگار و زندگی ات را به اشتباه و غفلت سپری کردی و از هیچ خطا و گناهی پروا نداشتی. دیده شود که در این ایّام پیری و بیچارگی چه راه و روشی را در پیش می گیری؟
میر ذبیح الله تاتار در ۲ سال و ۴ ماه قبل، سهشنبه ۲۷ دی ۱۴۰۱، ساعت ۱۴:۲۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳:
💋 لب و دندانت را حقِ نمک
هست بر جان و سینههای کباب
لب ودندان توآنقدربانمک هستند که برجان و سینه های سوخته ی عاشقان حق نمک داشته، و برگردنِ عاشقان حقوق دارند، صاحب اختیار بوده وهرکاری بخواهندمی توانند انجام دهند.
عاشقان نمک پرورده ی توهستند، سینه های کباب شده ی عاشقان با لب و دندان تو رابطه ی معنایی وصورتی دارند.
سینه ی عاشق وقتی ارزشمنداست که کباب شود،کباب نیز وقتی دلپذیراست که نمک داشته باشد! پس در اینجا نیز حافظ پارادُکس زیبایی رقم زده است.
سینه و جان عاشقان ازحسرتِ لب و دندان ِ بانمک تو کباب شده است ومتقابلاً سینه ها و جانِ عاشقان که سوخته وکباب شده اند بدون نمکِ لب ودندان توبه دردی نمی خورند.
سفید در ۲ سال و ۴ ماه قبل، سهشنبه ۲۷ دی ۱۴۰۱، ساعت ۱۳:۰۳ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۷۷:
شوق من قاصد بیدرد کجا می داند
آنقدر شوق تو دارم که خدا می داند...
بهزاد علوی (باب) در ۲ سال و ۴ ماه قبل، سهشنبه ۲۷ دی ۱۴۰۱، ساعت ۱۲:۱۶ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کسری نوشین روان چهل و هشت سال بود » بخش ۹ - داستان کسری با بوزرجمهر:
این سخن مربوط به بیت 129 می باشد و با عرض معذرت نمی دانم چه کردم که با بیتی دیگر در هم شد (129 همانگه زنی دیگر آمد پدید -- بپرسید چون ترجمانش بدید)
در این داستان بزرگمهر به "چم و خم یا قر و اطوار" تر و تازه و شاداب این دختر جوان
توجه کرده و می گوید "تر چمان" (با چ TAR CHAMAN) و در بعضی نسخ تر جمان (با ج)
آمده و آن را به صورت "چم و خم و قر و اطوار تر و تازه جوانی" بخوانید و تعبیر کنید
بد نیست که اضافه کنیم که ترجمان (TARJOMAN) یعنی مترجم و در شاهنامه به این صورت و معنی نیز استفاده شده
و فقط یک بار در داستان رستم و شغاد ترجمان (TERJAMAN)به معنی تیرکمان به لهجه ای که نزدیک به سخن آذری امروز است آمده و استفاده شده
بهزاد علوی (باب) در ۲ سال و ۴ ماه قبل، سهشنبه ۲۷ دی ۱۴۰۱، ساعت ۱۱:۰۴ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و شغاد » بخش ۴:
بیت شماره 25:
ز ترکش برآور کمان مرا
به کار آور آن ترجمان مرا
===================
ترجمان را باید در این بیت (TERJAMAN) خواند که همان معنای تیرکمان را دارد
و استاد توس با تر دستی آنرا به لهجه ای دیگر ( که به آذری امروزه نزدیک است)
آورده که "کمان" در ردیف هر دو مصرع تکرار نشود
البته ترجمان (TARJOMAN) به روش معمول به معنای مترجم در جاهای دیگر شاهنامه
استفاده شده
و فقط یک بار در داستان انوشیروان آنجا که بزرگ مهر خطاب به
دختر جوان ... می گوید "تر چمان" (با چ TAR CHAMAN) در بعضی نسخ تر جمان (با ج)
آمده و آن را به صورت "چم و خم و قر و اطوار تر و تازه جوانی" بخوانید و تعبیر کنید
امیرحسین مقدم در ۲ سال و ۴ ماه قبل، سهشنبه ۲۷ دی ۱۴۰۱، ساعت ۰۳:۵۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۱۹:
درود
یک ساعتی هست که نشسته ام و حاشیه هارا می خوانم. به نظر من این همه حساسیت در باره یک واژه از شعر مولانا نشانه خوبی است.
البته من یک معلم ادبیات هستم و از هر بحث ادبی ذوق می کنم !
از شوخی که بگذریم بدون شک واژه سخن درست است به دلایلی که بسیاری از مخاطبان فرهیخته گنجور بیان فرمودند.
امیدوارم در همه امورات زندگی چنین نکته سنج باشیم و همیشه گزینه درست را گزینش کنیم.
برقراروبرمدار باشید
سعید حسن نژاد در ۲ سال و ۴ ماه قبل، سهشنبه ۲۷ دی ۱۴۰۱، ساعت ۰۳:۳۳ دربارهٔ شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت دوم » بخش دوم - قسمت دوم:
یا علی مدد
از پیر وارسته و عارف واصل بابا سلیمان است که فرمودند :
هر گاه به زیارت امام رضا میروید سعی کنید همانجا دورتر از ضریح بایستید و حاجت خود را در دل بگویید و زیاد از سر و کول امام رضا بالا نروید که اگر یقین و باور دارید که ایشان حی و زنده است پس بدانید که صدای شما را می شنود . و اگر صلاحتان باشد حاجت شما را روا میکند .
و همینطور بر اهل سلوک است که اگر خواسته ای داشته باشند. در دل خویش آنرا به صاحب دلشان یعنی پیر و مراد عرضه دارند و بدانند که او میشنود و اگر به صلاح باشد اجابت میکند .
در خانه ( دل ) اگر کس ( پیر و مراد و مرشد ) است
یک حرف بس است
محمدحسن مرسلی در ۲ سال و ۴ ماه قبل، سهشنبه ۲۷ دی ۱۴۰۱، ساعت ۰۰:۲۳ دربارهٔ نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲:
بیت پایانی در غزل شیخ اجل چنین آمده است:
می با جوانان خوردنم باری تمنا میکند
تا کودکان در پی فتند این پیر دُردآشام را
Hamed Hassanzade در ۲ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۲۶ دی ۱۴۰۱، ساعت ۲۳:۵۳ در پاسخ به آذر .خ معلم جغرافیا اراک دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۲۴ - بیان خسارت وزیر درین مکر:
کاملا موافقم ،ما الان در اروپا بیان زبانیای به نام رمان داریم که مشابهی در ادبیات ما نداره،سینما و نقاشی و حتی موسیقی هم که جای خود
یوسف شیردلپور در ۲ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۲۶ دی ۱۴۰۱، ساعت ۲۳:۰۰ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۹۴:
اجرای خصوی نای دل استاد شجریان
همین الان دارم گوش میکنم فوق العاده زیبا ست 🙏
سعید حسن نژاد در ۲ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۲۶ دی ۱۴۰۱، ساعت ۲۲:۴۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۴۶ - لیس للماضین هم الموت انما لهم حسره الفوت:
به نظر حقیر ابیات بالا یک حقیقت بسیار مهم و کاربردی را اذعان میدارد و آن اینکه نیست شدن در معشوق باعث بوجود آمدن یک دانایی عظیم در درون انسان میشود که شامل همه علوم است به گونه ای که انسان نیاز به درس و بحث ندارد و اگر حتی بجای اندیشیدن جهت کسب و کار و امور دنیوی فقط متمرکز بر دل خویشتن ( در اینجا منظور از دل مرشد صاحب دل و روشن ضمیر است ) و سعی کند تا اوامر وی را بی چون و چرا جایگزین اوامر نفس خویش نماید ؛ آنگاه مشمول این شعر زیبای حضرت مولانا میشود که فرمود:
دفتر صوفی سواد و حرف نیست
جز دل اسپید همچون برف نیست
زاد دانشمند آثار قلم
زاد صوفی چیست انوار قدم
و به همین نسبت است که اگر بر اینکار مداومت ورزید ؛ ندایی درونی که ابتداعا شهودی نیست و الهامیست و پس از مدتی بصورت شهودی در می آید ؛ راهنمای وی میگردد و هر چه بدو امر میکند عین ثواب است
یوسف شیردلپور در ۲ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۲۶ دی ۱۴۰۱، ساعت ۲۲:۳۶ در پاسخ به خداوندگار آواز: سیاوش دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۷:
جناب سیاوش عزیز همین الانم دارم گوش میکنم انهم چندبار پشت سرهم بعد اجرای بت چین ولذتها بردم و بهرمند شدم واقعا که بینهایت زبیاست درودها نثار چنین هنرمندانی از سعدی جان گرفته تا استادان حبیب الله بدیعی وشجریان ✋✋
سفید در ۲ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۲۶ دی ۱۴۰۱، ساعت ۲۱:۵۱ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۸۳:
حذر نمیکند از درد و داغ سینه صائب
زمینِ سوخته پروایی از شرار ندارد...
یوسف شیردلپور در ۲ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۲۶ دی ۱۴۰۱، ساعت ۲۱:۳۷ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۳۵۰:
دوبیتی های باباطاهر منا میبره به دوران طلایی جوانی چه زودگذشت، بقول بابا
جوانی هم بهاری بودو بگذشت،
این دوبتی شماره 350 هم یاد رفقای ازدست رفته وعشقی که ازدست رفت و دوبرادر عزیزم وچه عزیزدلانی وهم وطنانی یکی پس ازدیگری ازدست دادیم
غم عشقت به هرکس گفتنی نیست، آخ آخ آخ
آتیشی بجونم میندازه که تامحشرمیبایدم سوخت، بویژه درآلبوم قاصدک باآهنگ سازی وسازجانسوز سنتور استاد بی بدیل مشکاتیان ونوای فرازمینی استاد شجریان خدای راسپاس که همچو عزیزانی داشتیم ونامشان تاابد جاودانه است🌷✋
ابوتراب. عبودی در ۲ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۲۶ دی ۱۴۰۱، ساعت ۲۱:۳۲ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۱۷:
با سلام و عرض ادب محضر شما فرهیختگان گرامی
لحظه ای بر رخ زردم بنـِـگر هیچ مگو
آبم از سـر بگـُذشته ، بگُـذر هیچ مگو
عاشق ِ فجرم و مشتاق ِ طلوع سحَرم
نزدمن جز سخن فجرو سحر هیچ مگو
شب زنیمه بگذشته، سحر نزدیک است
تاسپیده ندمیده به من خون به جگر هیچ مگو
ناله ی زار من و مرغ سحر مدغم شد
کو ، کو ،می کند آن مرغ مگر هیچ مگو
ماجرای من و دل عشق چوبشنید بگفت
آمدم عاشق محزون ، بـنـِـگر هیچ مگو
گفتم: ای عشق ،شب هجر مگر بی سحر است
گفت: خاموش، نداری تو بصَر هیچ مگو
گفتم: این جذبه ی عشق ،از طرف معشوق است
گفت: یک رازِ نهان است حــذر هیچ مگو
گفتمش: انتظارِ سحر و فجر (عبودی) را کشت
گفت : عاشق بشود کشته معشوق، دگر هیچ مگو
با احترام،چاپ دوم دیوان ابوتراب عبودی
علی اصغر محمدی در ۲ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۲۶ دی ۱۴۰۱، ساعت ۱۵:۴۰ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۲۱۵ - فسخ عزایم و نقضها جهت با خبر کردن آدمی را از آنک مالک و قاهر اوست و گاه گاه عزم او را فسخ ناکردن و نافذ داشتن تا طمع او را بر عزم کردن دارد تا باز عزمش را بشکند تا تنبیه بر تنبیه بود:
ابیات آخر اشاره است به آیه ۱۱ سوره فصلت در قران : ثم استوی الی السماء و هی دخان فقال لها و للارض ائتیا طوعا او کرها قالتا اتینا طائعین ( و آنگاه خداوند نظر به آسمان انداخت در حالیکه بصورت بخار و دود بود به او و به زمین گفت بیائید به اختیار و یا به اجبار گفتند می آئیم با میل و اختیار ...
این آیه به حکایت آغاز خلقت و آفرینش اشاره دارد که انسان را هم شامل میشود
در این ابیات مولانا با زبان سمبلیک در عالم عرفان ، عاقلان را نماد انسان حسابگر و عاشقان را نماد انسان تسلیم به خالق معرفی می نماید که بدون چون و چرا امر خالق را پذیراست ...
علیرضا زرین آرا در ۲ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۲۶ دی ۱۴۰۱، ساعت ۱۵:۰۷ دربارهٔ هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۲:
خانم هنگامه اخوان در مایه دشتی همراه با ساز نی این اشعار را خوانده اند. متاسفانه جزئیات این اجرا را نمیدانم ولی در ساند کلاد میتوانید آن را پیدا کنید. نشانی که من دارم در زیر میگذارم.
روح و ریحان در ۲ سال و ۴ ماه قبل، سهشنبه ۲۷ دی ۱۴۰۱، ساعت ۱۷:۲۶ دربارهٔ ایرج میرزا » قطعهها » شمارهٔ ۸۵ - مزاح با وثوق الدوله: