Sina Jafari در ۱ ماه قبل، یکشنبه ۳۱ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۱۲:۲۵ دربارهٔ سعدی » گلستان » دیباچه:
دیگر عروس اندیشه ی من به خاطر زشتی نظرش نمیتواند سرش را بلند کند و چشم نا امیدی را از زمین خجالت بردارد .و در ردیف اندیشمندان اسمم آشکار نمیشود مگر وقتی که این اثر با زیور و زینت قبول شدن در نظر سعدبن زندی مورد قبول واقع شود
Sina Jafari در ۱ ماه قبل، یکشنبه ۳۱ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۱۲:۲۵ دربارهٔ سعدی » گلستان » دیباچه:
هرکسی که مورد توجه و قبول پادشاه باشد تنها گناهش اطاعت کردن از اوست و دشمنانش همدوست او میشوند، ( حتی گناهانش عبادت تلقی میشود. )
Sina Jafari در ۱ ماه قبل، یکشنبه ۳۱ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۱۲:۲۵ دربارهٔ سعدی » گلستان » دیباچه:
برای هر کدام از خدمت کاران اطراف یک وظیفه معین یا مشخص شده است که اگر در انجام آن کوتاهی یا تنبلی کنند ، در جایگاه تذکر قرار میگیرند و به آنها گوشزد میشود. تنها کسی که از این مرحله معاف است گروه درویشان است . چرا که شکر نعمت افراد بزرگ واجب است و یاد کردن خوب و دعا فرستادن و انجام دادن اینکار در زمانی که از ایشان دور است بالا تر است چراکه وقتی این وظیفه در حضور انجام شود به ریا نزدیک میشود ولی در دوری هیچ اجباری وجود ندارد .
Sina Jafari در ۱ ماه قبل، یکشنبه ۳۱ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۱۲:۲۵ دربارهٔ سعدی » گلستان » دیباچه:
پشت خمیده ی روزگار پیر وقتی که تو آمدی جوان و راست شد .
Sina Jafari در ۱ ماه قبل، یکشنبه ۳۱ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۱۲:۲۵ دربارهٔ سعدی » گلستان » دیباچه:
این نشان دهنده ی حکمت مخصوص خداوند است که به خاطر صلاح دید مردم یک بنده را به صورت ویژه خلق کند .
Sina Jafari در ۱ ماه قبل، یکشنبه ۳۱ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۱۲:۲۵ دربارهٔ سعدی » گلستان » دیباچه:
هرکسی که در دنیا خوب زندگی کرد و دنبال کار نیک بود ، هرگز نمرد چراکه نسل های بعد از او نامش را زنده نگه خواهند داشت .
Sina Jafari در ۱ ماه قبل، یکشنبه ۳۱ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۱۲:۲۵ دربارهٔ سعدی » گلستان » دیباچه:
توصیف تو را اگر اندیشمندان انجام بدهند یا ندهند چراکه برای انسان زیبا رو نیازی به آرایش کردن نیست
Sina Jafari در ۱ ماه قبل، یکشنبه ۳۱ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۱۲:۲۵ دربارهٔ سعدی » گلستان » دیباچه:
کوتاهی و سستی که در انجام خدمت دربار پادشاه به وجود می آید یک دلیلش آن است که گروهی از اندیشمندان در آخر به غیر از سخن گفتن او درنگ میکند عیبی برای او نیافتند .یعنی تامل بسیار میکند و شنونده باید خیلی منتظر باشد تا لو سخنش را تمام کند
اشکبوس رضا در ۱ ماه قبل، یکشنبه ۳۱ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۱۰:۱۹ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » داستان دوازده رخ » بخش ۱۴:
تمام شهرهای ایرانی که نام برده شده اند در افغانستان کنونی هستند و کشمیر هم در پاکستان و هند قرار داره. یعنی ایران واقعی در افغانستان و ایران کنونی سرزمین توران بوده. پارسیان هم تورانی بودند. ساسانیان پادشاه ایران و انیرانی بودند. تورانیان رو انیرانی نامیده اند
فراز در ۱ ماه قبل، یکشنبه ۳۱ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۱۰:۰۲ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » ترجیع بند:
به اندازه ای زیباست که واژه ای برای توصیف این ترجیع بند پیدا نکردم .
Oghab tanha در ۱ ماه قبل، یکشنبه ۳۱ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۰۳:۴۴ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۱۰:
این شعر در زمان آقاخان سوم چهل و هشتمین امام مسلمانان شیعه امامی اسماعیلی که در آن زمان رئیس جامعه ملل بودند پیشنهاد گردیده و در ورودی سازمان ملل حک شده است
کوروش در ۱ ماه قبل، یکشنبه ۳۱ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۰۱:۳۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۶۱ - صاحبدلی دید سگ حامله در شکم آن سگبچگان بانگ میکردند در تعجب ماند کی حکمت بانگ سگ پاسبانیست بانگ در اندرون شکم مادر پاسبانی نیست و نیز بانگ جهت یاری خواستن و شیر خواستن باشد و غیره و آنجا هیچ این فایدهها نیست چون به خویش آمد با حضرت مناجات کرد و ما یعلم تاویله الا الله جواب آمد کی آن صورت حال قومیست از حجاب بیرون نیامده و چشم دل باز ناشده دعوی بصیرت کنند و مقالات گویند از آن نی ایشان را قوتی و یاریی رسد و نه مستمعان را هدایتی و رشدی:
مشتریی جو که جویان تو است
عالم آغاز و پایان تو است
اینگونه باید نوشته شود
در متن توست نوشته شده باید تو است نوشته شود تا وزن درست باشد
رضا یوسف در ۱ ماه قبل، یکشنبه ۳۱ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۰۰:۳۲ دربارهٔ فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۵۸ - در مدح خواجه احمد بن حسن میمندی وزیر گوید:
کسی معنی این مصرع را میداند، لطفا؟ “ز دو رخ گل و از دو عارض سمن” چگونه ممکن است کسی دو رخ یا دو عارض داشته باشد؟؟
دکتر حافظ رهنورد در ۱ ماه قبل، شنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۰۵ در پاسخ به هاوژان شارویرانی دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴:
خوی بهمعنی عرق چهره است.
حافظ فرمود: زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست
به خو که معنای خلق و سیاق دارد دستکم در این شعر ربطی ندارد. میبینیم که در مصرع اول از بو سخن میراند شیخ اجل
سید محمد مرعشی در ۱ ماه قبل، شنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۲۰:۱۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶:
با سلام علاقمندان میتوانند شرح این غزل را در لینک زیر ببینند
محمود صبورنیا در ۱ ماه قبل، شنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۱۹:۵۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۵:
محمودصبورنیا ،نوا
#پیر ما گفت خطا برقلم صنع نرفت
آفرین بر نظر پاک و خطاپوشش باد
پیرما به ما یادآوری کرد که در کار آفرینش اشتباهی نشده و آفرین بر پیر ما که ما را از خطا و اشتباه برحذر داشت،
به نکته توجه کنیم که حافظ در جامعه ای دینی زندگی میکرد که زیر نظر فقیهان بود ،علت جاودانگی حافظ پیوند و وحدت با ازلیت بود ابیاتی مانند (آدمی در عالم خاکی نمیآید بدست/ عالمی دیگر بباید ساخت وز نو آدمی ) دال بر خطا در صنع آفرینش نیست باید عرض کنم که در تکمیل بیت قبل(اهل کام و ناز را در کوی رندی راه نیست /رهروی باید جهانسوزی نه خامی بی غمی) منظور این است آدمی دیگر شوید و عالمی دیگر بسازید ویا به اصل ذات خود برگردید و جهانی غیر از این جهان بسازید.
برخی چنین برداشت میکنند که پیر ما در مصرع اول یک نظر داشت و در مصرع دوم نظری دیگر و البته بااغماز داشته است.یعنی مصرع دوم نظر حافظ(شاعر)است و حافظ هم انسان است .ونیز پیر در مصرع اول سخن کذب گفته است زیرا در مصرع دوم سخن خود را نفی کرده (معتقدند پیر ما خطا در قلم صنع دیده و خطا پوشی کرده و گفته که خطایی در صنع خدا نیست )
حافظ با علوم مختلفی من جمله ستاره شناسی، موسیقی ،قرآن، فقه، عرفان و ....آشنا بوده با زاهد،شیخ ، فقیه ، محتسب ، ریا کار،سالوس و.... جنگیده ولی با پیرخرابات و خراباتیان ؟! بنده ندیده و نشنیده ام .بندهٔ پیرِ خراباتم که لطفش دایم است
ور نه لطفِ شیخ و زاهد، گاه هست و گاه نیست
حافظ شاعری معاصر است ، مشکلات جامعه حافظ هنوز حل نشده اند مشکلات حافظ مشکلات ماست.
احمد خرمآبادیزاد در ۱ ماه قبل، شنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۱۹:۳۵ دربارهٔ آذر بیگدلی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۶ - قصیده در مدح شاه غریب:
واژۀ «زُفَر» (zofar) در بیت شماره 9 به معنی «شیر بیشه» و «دلاور» است.
مفسر در ۱ ماه قبل، شنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۱۸:۰۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴:
حسن ز بصره بلال از حبش صهیب از روم
ز خاک مکه ابوجهل این چه بوالعجبیست
برمک در ۱ ماه قبل، شنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۱۷:۱۹ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » داستان دوازده رخ » بخش ۱۰:
چو دستور باشد مرا پهلوان
شوم پیش او چون هژبر دمان
بفرماید اکنون سپهبد به گیو
مگر کان سلیح سیاووش نیو
دهد مر مرا خود و رومیزره
ز بند زره برگشاید گره
چو بشنید گودرز گفتار اوی
بدید آن دل و رای هشیار اوی
ز شادی بر او آفرین کرد سخت
که از تو مگرداد جاوید بخت
تو تا برنشستی به زین پلنگ
نهنگ از دم آسود و شیران ز جنگ
به هر کارزار اندر آیی دلیر
به هر جنگ پیروز باشی چو شیر
نگه کن که با او به آوردگاه
توانی شدن زان پس آورد خواه
که هومان یکی بدکنش ریمن است
به آورد و جنگ او چو آهرمن است
جوانی و ناگشته بر سر سپهر
نداری همی بر تن خویش مهر
بمان تا یکی رزم دیده هژبر
فرستم به جنگش به کردار ابر
بر او تیرباران کند چون تگرگ
به سر بر بدوزدش پولاد ترگ
بدو گفت بیژن که ای پهلوان
هنرمند باشد دلیر و جوان
مرا گر بدیدی به رزم فرود
ز سر باز باید کنون آزمود
به جنگ پشن بر نوشتم زمین
نبیند کسی پشت من روز کین
مرا زندگانی نه اندر خورست
گر از دیگرانم هنر کمترست
وگر بازداری مرا زین سخن
بدان روی کآهنگ هومان مکن
بنالم من از پهلوان پیش شاه
نخواهم کمر زان سپس نه کلاه
بخندید گودرز و زو شاد شد
به سان یکی سرو آزاد شد
بدو گفت نیک اختر و بخت گیو
که فرزند بیند همی چون تو نیو
تو تا چنگ را باز کردی به جنگ
فروماند از جنگ چنگ پلنگ
ترا دادم این رزم هومان کنون
مگر بخت نیکت بود رهنمون
گر این اهرمن را به دست تو هوش
برآید به فرمان یزدان بکوش
به نام جهاندار یزدان ما
به پیروزی شاه و گردان ما
بگویم کنون گیو را کان زره
که بیژن همیخواهد او را بده
گر ایدنک پیروز باشی بر اوی
ترا بیشتر نزد من آبروی
ز فرهاد و گیوت برآرم به جاه
به گنج و سپاه و به تخت و کلاه
بگفت این سخن با نبیره نیا
نبیره پر از بند و پر کیمیا
پیاده شد از اسب و روی زمین
ببوسید و بر باب کرد آفرین
بخواند آن زمان گیو را پهلوان
سخن گفت با او ز بهر جوان
وز آن خسروانی زره یاد کرد
کجا خواست بیژن ز بهر نبرد
چنین داد پاسخ پدر را پسر
که ای پهلوان جهان سر به سر
مرا هوش و جان و جهان این یکیست
به چشمم چنین جان او خوار نیست
Sina Jafari در ۱ ماه قبل، یکشنبه ۳۱ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۱۲:۲۷ دربارهٔ سعدی » گلستان » دیباچه: